Quantcast
Channel: انجمن تفریحی تک دختر - سرگرمی، تصاویر، عکس مذهبی، عکس های تک دختر، اس ام اس، اصن یه وضی، تفریحی، ترول، تصاویر جالب، کاریکاتور طنز، منطقه آزاد، شعر، داستان كوتاه، مطلب جدید، موبايلستان، نرم افزار، بازي های اندروید، طنز، بازی، معرفی بازی، دانلود بازی، کلیپ، مذهبی، نرم افزار، ورزشي، خاطرات خوشمزه، فرهنگی-هنری، معرفی نرم افزار، دانلود نرم افزار، بازی آنلاین، ♥♥تالار رسمی هواداران استقلال!♥♥، داستان، تاریخ ایران و جهان، حاشیه های سینما، مجله خبری، اقتصادی، اجتماعی، تکنولوژی، حوادث، ورزشی، سایر، اطلاعات عمومی، فیلم ها و سریال ها، سینما و تلویزیون، فال و طالع بینی، عکس بازیگران، بیوگرافی بازیگران، عاشقانه، عکس های عاشقانه، جملات عاشقانه، اس ام اس های عاشقانه، اشعار عاشقانه، بيوگرافي ورزشكاران، عكس ورزشكاران، صحنه هاي ورزشي، خانه داری و دکوراسیون، آموزش اشپزي، ترفند هاي خانه داري، مد و زيبايي، مدل لباس، مدل مو، شيك پوش بودن در عين با حجاب بودن، حیوانات خانگی، تصاویر طبیعت
Viewing all 13198 articles
Browse latest View live

الان عاشقی؟


آیا گوش هایتان رشد میکند؟

$
0
0
بله، گوش خارجی رشد می کند. طبق مطالعه ای که توسط پزشکان عمومی کالج بریتانیا انجام شد، وقتی که به دنیا می آییم، سایز گوش ها به تناسب همان موقع است، هرچه بدن بزرگتر می شود، گوش ها هم بزرگتر و برجسته تر می شوند. تا 10 سالگی به سرعت رشد می کنند سپس سالانه 0.22 میلی متر رشد می کنند. مطالعات دیگر نشان می دهد که لاله گوش به خودی خود در طول زندگی مان بزرگ می شود(لاله گوش مردها بزرگتر از خانم هاست). بنابراین، سایز مجرای گوش که با استخوان و غضروف شکل می گیرد تا سن پیری رشد نمی کند.
وقتی برای اولین باربا بزرگترین دانشمند فیزیک جهان آلبرت اینشتن روبه رو شدم ایشان را بی اندازه ساده , آرام و متواضع یافتم و البته فوق العاده مودب و صمیمی! زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش , به انتظار من نشسته بود و وقتی من وارد شدم با استقبالی گرم مرا به دفتر کارش برد و بدون اینکه پشت میزش بنشیند کنار من روی مبل نشست , نظریه خود را در ارتباط با بی نهایت بودن ذرات برای ایشان توضیح دادم ، بعد از اینکه نگاهی به برگه های محاسباتی من انداختند ، گفتند که ما یکماه دیگر با هم ملاقات خواهیم کرد

یکماه بعد وقتی دوباره به ملاقات اینشتن رفتم به من گفت : من به عنوان کسی که در فیزیک تجربه ای دارم می توانم به جرات بگویم نظریه شما در آینده ای نه چندان دور علم فیزیک را متحول خواهد کرد باورم نمی شد که چه شنیده ام , دیگر از خوشحالی نمی توانستم نفس بکشم , در ادامه اما توضیح دادند که البته نظریه شما هنوز متقارن نیست باید بیشتر روی آن کار کنید برای همین بهتر است به تحقیقات خود ادامه دهید من به دستیارم خواهم گفت همه امکانات لازم را در اختیار شما بگذارند, به این ترتیب با پی گیری دستیار و ارسال نامه ای با امضا اینشتن، بهترین آزمایشگاه نور آمریکا در دانشگاه شیکاگو، باامکانات لازم در اختیار من قرار دادند و در خوابگاه دانشگاه نیز یک اتاق بسیار مجهز مانند اتاق یک هتل در اختیار من گذاشتند , اولین روزی که کارم را در آزمایشگاه شروع کردم و مشغول جابجایی وسایل شخصی بر روی میزم و کشوهای آن بودم , متوجه شدم یک دسته چک سفید که تمام برگه های آن امضا شده بود در داخل یکی از کشوها جا مانده است , بسرعت آن را نزد رئیس آزمایشگاه بردم و مسئله را توضیح دادم , رئیس آزمایشگاه گفت این دسته چک جا نمانده متعلق به شما است که تمام نیازمندیهای تحقیقاتی خود را بدون تشریفات اداری تهیه کنید این امکان برای تمام پژوهشگران این آزمایشگاه فراهم شده است , گفتم اما با این روش امکان سواستفاده هم وجود دارد؟ او در پاسخ گفت درصد پیشرفت ما از این اعتماد در مقابل خطا های احتمالی همکاران خیلی ناچیز است

بعد از مدتها تحقیق بالاخره نظریه ام آماده شد و درخواست جلسه دفاعیه را به دانشگاه پرینستون فرستادم و بالاخره روز دفاع مشخص شد , با تشویق حاضرین در جلسه , وارد سالن شدم و با کمال شگفتی دیدم اینشتن در مقابل من ایستاد و ابراز احترام کرد و به دنبال او سایر اساتید و دانشمندان هم برخواستند , من که کاملا مضطرب شده و دست وپای خود را گم کرده بودم با اشاره اینشتن و نشتستن در کنار ایشان کمی آرام تر شده، سپس به پای تخته رفتم شروع کردم به توضیح معادلات و محاسباتم و سعی کردم که با عجله نظراتم را بگویم که پروفسور اینشتن من را صدا کرده و گفتند که چرا اینهمه با عجله ؟ گفتم نمی خواهم وقت شما و اساتید را بگیرم ولی ایشان با محبت گفتند خیرالان شما پروفسور حسابی هستید و من و دیگران الان دانشجویان شما هستیم و وقت ما کاملا در اختیار شماست

آن جلسه دفاعیه برای من یکی از شیرین ترین و آموزنده ترین لحظات زندگیم بود من در نزد بزرگترین دانشمند فیزیک جهان یعنی آلبرت اینشتن از نظریه خودم دفاع می کردم و و مردی با این برجستگی من را استاد خود خطاب کرد و من بزرگترین درس زندگیم را نیز آنجا آموختم که هر چه انسانی وجود ارزشمندتری دارد همان اندازه متواضع، مودب و فروتن نیز هست . بعد از کسب درجه دکترا اینشتن به من اجازه داد که در کنار او در دانشگاه پرینستون به تدریس و تحقیقاتم ادامه دهم.

 

آیا می‌دانید چرا گوشت گاو وگوسفند قرمز است؟

$
0
0
 آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که چرا گوشت گاو و گوسفند قرمز است؟ لطفا نگویید چون درون آن خون وجود دارد زیرا در این صورت شک می‌کنیم که مگر مرغ و خروس و ماهی خون ندارند! برخلاف آنچه عموم مردم گمان می‌کنند دلیل قرمزی برخی گوشت‌ها رنگ‌دانه‌های قرمز خون یا همان هموگلوبین‌ها نیستند بلکه مولکول دیگری به نام میوگلوبین در این میان نقش بازی می‌کند...
برای تولید انرژی و سوزاندن چربی‌ها لازم است خون اکسیژن لازم را به ماهیچه‌ها برساند. در بدن پستانداران پروتئینی به نام میوگلوبین وجود دارد. اکسیژن توسط هموگلوبین به میوگلوبین می‌رسد و در واقع این پروتئین نقش واسطه را بین خون و فیبرهای ماهیچه‌ای بازی می‌کند.

تک دختر
 
آیا می‌دانید چرا گوشت گاو وگوسفند قرمز است؟
  
مقالات اطلاعات عمومی و گوناگون - آیا می‌دانید چرا گوشت گاو وگوسفند قرمز است؟
از آنجایی که میوگلوبین خود حاوی اتم آهن است و آهن قرمز رنگ است به فبیر ماهیچه‌ای رنگ قرمز می‌دهد. سوالی که هم‌اکنون ذهن اکثر دانشمندان را به خود جلب کرده این است که چرا میوگلوبین‌ها به‌عنوان واسطه در این میان وجود دارند؟ و چرا اکسیژن به‌طور مستقیم از هموگلوبین درون ماهیچه‌ها آزاد نمی‌شود.
محققان برای درک این موضوع که نبود میوگلوبین به بافت ماهیچه‌ای صدمه می‌رساند یا خیر با کمک علم ژنتیک تولید این پروتئین را در موش‌های آزمایشگاهی متوقف کردند اما بررسی‌ها نشان داد این موش‌ها همچنان فعالیت‌ها فیزیکی و حیاتی خود را مانند موش‌های دیگر انجام می‌دادند. هنوز این موضوع کاملا ناشناخته است که چرا میوگلوبین وجود دارد و وظیفه آن واقعا چیست؟
تنها دلیلی که فعلا ذهن دانشمندان را به خود جلب کرده این است که وقتی هموگلوبین اکسیژن را آزاد می‌کند و به میوگلوبین می‌‌سپارد، میوگلوبین مقداری از آن را ذخیره کرده و باقی را به بافت ماهیچه‌ای می‌دهد. به گفته دانشمندان شاید وقتی فعالیت ماهیچه‌ها زیاد می‌شود و اکسیژن کافی به آنها نمی‌رسد، میوگلوبین‌ها اکسیژن ذخیره شده را برای کمک به ماهیچه‌ها آزاد می‌کنند.
● چرا برخی گوشت‌ها قرمز و برخی صورتی‌ترند؟
گفتیم تمامی پستانداران میوگلوبین‌ دارند. پس ممکن است این سوال در ذهن‌تان پیش آید که چرا گوشت گاو قرمزتر و گوشت گوسفند صورتی‌تر است. جالب است بدانید میزان میوگلوبین موجود در گوشت گاو ۴/۰ درصد و گوشت گوسفند کمتر است. در واقع میزان میوگلوبین‌ها در ماهیچه‌ به میزان تحرک یک ماهیچه‌ بستگی دارد. به همین دلیل است که گوشت برخی پرندگان مثل اردک یا پرندگان مهاجر تیره‌تر از گوشت مرغ است.
نوع تغذیه حیوان نیز بسیار مهم است. گوساله‌هایی که هنوز شیر مادر می‌خورند گوشت صورتی‌تری دارند و چون آهن بدن آنها کمتر است میزان میوگلوبین‌ کمتری هم در بدن‌شان ساخته می‌شود. گاوهایی که از علوفه تغذیه می‌کنند، چون آهن بدن‌شان بیشتر است رنگ گوشت‌شان هم قرمز‌تر است. سن حیوان‌ نیز در تیرگی گوشت آن دخیل است.
در هر ۱۰۰ گرم از گوشت گوساله یک ماهه ۱/۰گرم میوگلوبین وجود دارد. در هر ۱۰۰ گرم از گوشت گوساله ۱۲ ماهه ۳/۰ گرم و در گوشت گوساله ۲۴ ماهه ۷/۰ گرم میوگلوبین وجود دارد. جالب است بدانید که نحوه نگهداری حیوانات نیز روی رنگ گوشت‌شان تاثیر می‌گذارد. مثلا اگر گاو یا گوسفندی در شرایط استرس‌زا یا شرایط نامناسبی نگهداری شوند رنگ گوشت یا خیلی تیره‌ می‌شود یا خیلی رنگ‌ پریده. نکته آخر اینکه رنگ گوشت‌های فریز شده نیز تیره‌تر از گوشت‌تازه است!

 

آیا می‌دانید که گیاهان جیغ می زنند؟

$
0
0
دانشمندان متوجه شده‌اند هنگامی که حشرات به گیاهان هجوم می‌برند ، جیغ شیمیایی پخش می‌کنند و به شکارچیان آگاهی می‌دهند تا آفت‌های مهاجم را از بین ببرند پژوهشگران اداره کشاورزی امریکا در گینرویل فلوریدا به دستگاه دفاعی پیشرفته‌ای در گیاه ذرت پی برده‌اند که وقتی کرم پروانه برگ‌های آن را می‌جوند زنبورها با علائم شیمیایی حاصل از گیاه مورد هجوم جذب آن می‌شوند و تخم‌های خود را در لارو کرم می‌گذارند تا وقتی نوزاد زنبور از لارو تغذیه کند لارو از بین می‌رود.

[عکس: plant.jpg]
 
آیا می‌دانید که گیاهان جیغ می زنند؟
  
مقالات اطلاعات عمومی و گوناگون - آیا می‌دانید که گیاهان جیغ می زنند؟
جیــــغ شیمیایی کاملا" اختصاصی است و تنها پس از مخلوط شدن بزاق کرم پروانه با بخش خراب شده برگ تولید می‌شود اگر برگ به نحو دیگری بریده شود همان علامت شیمیایی تولید نمی‌شود ، گیاه سالم هم علامت نمی‌دهد به این ترتیب معلوم می‌شود زنبور چگونه کرم پروانه را در کشتزار بزرگ پیدا می‌کند.لوبیا ، سویا ، گیاه پنبه و شاید خیلی از گیاهان دیگر از همین وسیله دفاعی بر ضد آفت بهره می‌گیرند یکی از کارشناسان می‌گوید با تقویت و بهبود این واکنش طبیعی در گیاهان ، شاید بتوانیم نیاز برای حشره کش ها را از بین ببریم یا کم کنیم که به محیط زیست زیان نرساند د مثلا" دانشمندان شاید بتوانند گیاهانی با خصلت ویژه با انتقال ژن‌های خاص پرورش دهند که تولید این ماه شیمیایی را زیادتر کند.
 

حیوانات به چه زبانی حرف می‌زنند؟

$
0
0
نزدیک به ۵۰ سال پیش و دقیقا در سال ۱۹۵۹، پیتر کارلسون، بیوشیمیست آلمانی به همراه مارتین لوتچر، حشره‌شناس سوئیسی پایه‌گذار کلمه‌ای به نام «فرمون» شدند که به معنی هورمون‌های جابه‌جا شونده است. آنها این کلمه را چنین معرفی کردند: «فرمون ترکیبی شامل مولکول‌های پیچیده است که از برخی موجودات زنده ترشح می‌شود و دیگر موجودات همان‌گونه قادر به دریافت آن هستند. این مولکول‌ها سبب بروز عکس‌العمل‌های خاص، تغییرات رفتاری یا اصلاحات بیولوژیکی در خود موجود یا اطرافیان آن می‌شود.» ...
در همان سال آدلف بوتو ناندت، بیوشیمیست آلمانی و برنده جایزه نوبل شیمی در سال ۱۹۳۹ به دلیل فعالیت روی هورمون‌های جنسی، برای اولین بار موفق به نگهداری و تحلیل و تجزیه شیمیایی فرمون حیوانی شد. این فرمون که بومبیکول نام داشت، توسط کرم ابریشم ماده برای جذب جنس نر به خود ترشح می‌شد. محقق نامبرده از ۵۰۰ هزار کرم ابریشم ماده استفاده کرد تا نهایتا توانست ۱۲ میلی‌گرم فرمون تهیه و روی آن تحقیق کند.

[عکس: animals1.jpg]
 
حیوانات به چه زبانی حرف می‌زنند؟
  
مقالات اطلاعات عمومی و گوناگون - حیوانات به چه زبانی حرف می‌زنند؟
گرچه فتوگرافی شیمیایی فرمون به ۵۰ سال پیش بازمی‌گردد اما ایده زبان ترشحی که شامل ترکیبات شیمیایی نامریی است که برای رد و بدل کردن اطلاعات و ارتباط با هم در یک گونه حیوانی مورد استفاده قرار می‌گیرد، سابقه‌ای طولانی‌تر دارد.
ژان هنری فابر، حشره‌شناس فرانسوی در سال ۱۸۷۰ پس از مطالعه روی پروانه‌ها اعلام کرد پروانه‌ها بیش از آنکه ببینند، بو می‌کنند. او این موضوع را زمانی دریافت که بسیاری از پروانه‌های نر پروانه‌های ماده قابل مشاهده را نادیده می‌گرفتند و به سوی پروانه‌های پنهان شده در گل‌ها می‌رفتند.
داروین نیز در کتاب «روابط فرزندی انسان و انتخاب از روی جنس» به این موضوع اشاره می‌کند که ورای نشانه‌های دیدنی و شنیدنی، علایم شیمیایی بویایی می‌تواند به نرها و ماده‌ها این امکان را بدهد که به هم نزدیک یا از هم دور شوند.
امروز محققان موفق به شناسایی فرمون‌های بسیاری شده‌اند. باکتری‌ها، حیوانات، ماهی‌ها، پستانداران و حشرات همگی از خود فرمون‌هایی ترشح می‌کنند که این فرمون‌ها در برخی جانوران یکسان است. مثلا فرمون جنسی فیل آسیایی که مولکولی کوچک است، توسط ۱۴۰ گونه از پروانه‌ها نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد و حتی جالب است بدانید برخی از درختان که از سوی حیوانات مورد هجوم قرار می‌گیرند با ارسال سیگنال‌های شیمیایی به درختان اطراف از آنان می‌خواهند با ترشح مولکول‌های ناخوشایند حیوانات را دور کنند. همان‌طور که می‌بینید فرمون‌ها تنها آوازهای عاشقانه نیستند. آنها می‌توانند هشداری برای فرار (در بین بیشه‌ها)، بی‌تحرک شدن (در خوک‌های ماده)، مکیدن شیر (در بچه خرگوش‌ها)، ساختن خانه (موریانه‌ها) و علایم راهنما گذاشتن (در مورچه‌ها) باشند.
فرمون‌ها می‌توانند از سوی موجودات هم‌گون از طریق پوست یا بینی حس شوند اما اکثرا فرارند. حشرات با شاخک‌هایشان و پستانداران با بینی و به وسیله ارگانی خاص موسوم به «ومرونزل» حس می‌شوند. محققان گمان می‌کنند این ارگان‌ در بدن انسان غیرفعال است و پیامی به مغز ارسال نمی‌کند.
نکته مهم آن است که نباید فرمون‌ها را با بوی بدن اشتباه گرفت. بوی بدن در هر فردی متفاوت بوده و از ترکیبات گوناگونی ساخته شده است، در حالی که فرمون‌ها در گونه‌های یکسان مشابه است. محققان هم اکنون در حال پژوهش روی فرمون‌های انسانی‌اند. تاکنون هیچ نوع فرمونی در انسان شناسایی نشده است، گرچه برخی نشانه‌ها حاکی از وجود آنها هستند.

 

چگونه کودک به حرف می‌آید؟

$
0
0
نخستین کلمه‌ای که کودک به زبان می‌آورد چیست؟ گویا این همان کلمه‌ای است که با آن مادر خود را صدا می‌کند. شاید گمان کنیم که یاد گرفتن کلمه «مامان» کاری ساده است؛ ولی در حقیقت فرایند پیچیده‌ای برای این یادگیری وجود دارد. اکنون این فرایند را گام به گام از نظر می‌گذرانیم:
[عکس: Koodak.jpg]
 
چگونه کودک به حرف می‌آید؟
  
مقالات اطلاعات عمومی و گوناگون - چگونه کودک به حرف می‌آید؟
 وقتی که کودک پا به دنیا می‌گذارد، مغز وی همچون برگی سفید و ننوشته است؛ هیچ چیزی در آن وجود ندارد. قسمت‌های مختلف مغز که حواس گوناگون را درک می‌کنند، هنوز چیزی دریافت نکرده‌اند.
 درست است که چشمان کودک باز است، ولی رشته اعصابی که چشم او را به مغز ارتباط می‌دهد، هنوز تکامل نیافته است؛ از این‌رو مغز وی نمی‌تواند چیزی را در خود ثبت کند. پس از یکی دو ماه که این اعصاب رشد یافت، کودک قادر به دیدن مادرش می‌شود. بر اثر دیدن مکرر چیزی،‌ مرکز
حافظه برای مرئیات، در مغز کودک رشد می‌یابد. برخوردهای مکرر وی با مادرش، پی در پی ادراک‌هایی برایش پدید می‌آورد؛ ادراک‌هایی که همه در همان مرکز ثبت می‌شوند. تازه در این مرحله است که کودک مادر خود را می‌شناسد. هنگامی که مادر متوجه این مرحله از رشد کودک خویش می‌شود، شروع به معرفی خود می‌کند؛ یعنی گاه و بی‌گاه به خود اشاره می‌کند و می‌گوید: «مادر» یا «مامان». در آغاز، کودک قادر به شنیدن نیست؛ ولی هم‌چنان که اعصابش به تدریج رشد می‌یابد، به شنیدن هم توانا می‌شود. آن‌گاه بر اثر تکرار، مرکزحافظه برای مسموعات، در مغزش پیدا می‌شود و کم‌کم معنای کلمه «مادر» را درک می‌کند و مفهوم آن را خوب به ذهن می‌سپارد. در این مرحله، مادر باید به فرزند خود حرف زدن بیاموزد؛ مثلا بر اثر تکرار کلمه «مادر» یک واقعه مهم برای کودک روی می‌دهد؛ یعنی میان تصویر مادر که در مرکز بینایی مغز وی نقش می‌بندد، با ادراک صدایی که از گفتن آن کلمه برخاسته و به مرکز شنوایی مغز وی راه یافته است، رابطه‌ای برقرار می‌شود. چنین رویدادی را تداعی می‌گویند. یعنی اکنون کودک نه تنها چهره مادر را باز می‌شناسد، بلکه وقتی او را می‌بیند به یاد کلمه «مادر» هم می‌افتد. از این پس کودک شروع به تقلید از مادر خود می‌کند. کلمه «مادر» را بی‌آنکه بر زبان بیاورد، فعلا در ذهن خود جایگزین می‌سازد، و می‌کوشد تا رفته‌رفته آن را ادا نیز بکند. بر اثر کوشش‌های مکرر، هربار که مادر خود را می‌بیند، عضله‌های صورتش را به حرکت درمی‌آورد و سرانجام این توانایی را در خود ایجاد می‌کند که بگوید: «مادر». اما مادر در چنین حالی چون می‌بیند که کودکش قادر به تکلم شده است، از شادی در پوست خود نمی‌گنجد.
 

مبداء و سرچشمه بازی های کودکانه از کجاست؟

$
0
0
امروزه، بازی «قائم باشک» هنوز خیلی بین بچه ها محبوب و متداول است. چون بازی تفریحی و سرگرم کننده ای است. اما اصل و مبدأ این بازی به زمان های خیلی خیلی دور بر می گردد که در آن زمان ها، این بازی معنی دیگری برای مردم داشته است. در حقیقت، در عهد قدیم، این بازی بیشتر به وسیله ی بزرگترها بازی می شده است. در بعضی از نقاط اروپایی، عادتی متداول بود که بر حسب این عادت و رسم، در فصل بهار مردم برای یافتن پرندگان و گل های بخصوصی که همراه با آغاز فصل ظاهر می شدند، به جنگل ها و نواحی اطراف شهرها می رفتند.سپس این نشانه ها را همراه خود به دهکده می آوردند، تا هر کس ببیند که بهار واقعاً رسیده است. جستجو برای پیدا کردن این نشانه های فرا رسیدن بهار، که در جنگل ها مخیفانه خودنمایی می کردند، در حقیقت آغازی برای به وجود آمدن بازی قائم باشک بود. بنابراین امروزه با وجود گذشت زمانی طولانی، هنوز در بعضی از کشورها موقع این بازی ، کسی که پنهان می شود صدای پرندگان را تقلید می کند. نکته جالب توجه، خصوصاً در مورد تمام بازی های کودکان این است که هر کدام از این بازی ها در ابتدا ی امر، به صورت یک بازی شروع نشده است، بلکه مثلاً یا به عنوان چیزی که در تاریخ اتفاق افتاده یا یک افسانه ای که بین مردم شایع شده و بالاخره بعضی از این بازی ها بعضی اوقات هم، با یک واقعه شیرین یا یک تراژدی غم انگیز و تلخ شروع شده است.

[عکس: game.jpg]
 
مبداء و سرچشمه بازی های کودکانه از کجاست؟
  
مقالات اطلاعات عمومی و گوناگون - مبداء و سرچشمه بازی های کودکانه از کجاست؟
بازی «پل لندن فرو می ریزد» که بین بیشتر بچه های اروپائی متداول است، در ابتدا خیلی جدی شروع شده است. البته باید بدانید که این بازی اصلاً ربطی به شهر لندن ندارد! و اصل آن به زمان هائی بر می گردد که مردم معتقد بودند که بعد از مرگ از روی پلی خواهند گذاشت. بعضی ها از روی یک پل طلائی که به بهشت ختم می شود، بعضی ها هم از روی پلی کهنه و لرزان که شیطان آن طرفش ایستاده است. این بازی امروزه در بیشتر دنیا بازی می شود که البته در هر کشور، اسم مخصوصی دارد.
شما ممکن است که فکر کنید که اسکی ورزش جدیدی است. ولی باید بدانید که اسکی یکی از قدیمی ترین طرق مسافرت بود که بشر شناخت. خود کلمه «اسکی» از کلمه ایسلندی scidth می آید که معنی «کفش برف» را می دهد.بعضی از تاریخ نویسان عقیده دارند که حتی مبدأ و پیدایش اسکی به عهد حجر باز می گردد و حجاری هائی پیدا شده که بشر را در حال اسکی کردن نشان می دهند.
اولین چوب های اسکی تا آنجا که به خاطر می آید ، چارچوب خمیده ای داشته که از استخوان حیوانات درست می شده و آن را با تسمه چرمی بپا نگاه می داشتند. در این مورد تصویری موجود است که روی سنگ حجاری شده و مربوط به نهصد سال قبل است که یک اسکی کننده را نشان می دهد.
اسکی به عنوان یک ورزش، برای نخستین بار در نروژ شروع شد. در حقیقت، شهر «مورگدال» در این کشور، به عنوان «مهد ورزش اسکی» شهرت دارد، زیرا این منطقه برای زمان های درازی منطقه بسیار برف گیری بوده است.در زمستان موقعی که اهای بومی، برای شکار یا مسافرت به کوه ها می روند یا برای خرید یا دید و بازدید به دهکده یا بازار می روند، مجبورند که برای راه رفتن از چوپ اسکی استفاده کنند.
بالاخره اگر فکر می کنید که مسابقات اسکی یک پدیده جدید است، باید بدانید که در نروژ حدود سال ۱۷۶۷ مسابقاتی بین حریفان زبردست، ترتیب داده می شده است.
تعریف دوئل، به مفهوم امروزی آن، عبارت است از مواجهه دو جانبه بین دو نفر در مواقعی که پای اعاده حیثیت در بین باشد، که هر کدام از این دو نفر، اسلحه گرم همراه داشته و مجبور به رعایت مقررات خاصی هستند. پس با این تعریف، بعضی از مبارزات معروف تن به تن، واقعاً یک دوئل محسوب نمی شده اند.
برای مثال، نبرد تن به تن معروف هکتور و آشیل که هر کدام می خواسته دیگری را شکست دهد، یک دوئل نبوده است.دلیل این موضوع آن است که در زمانهای قدیم، یک نوع دوئل بود که به اسم «دوئل شرعی» نامیده می شده که یک نوع مبارزه قانونی بود، بدین معنی که وقتی جنگی در شرف وقوع بود، یک نماینده از قبیله دشمن مأمور می شد که با قهرمان طرف دیگر مبارزه و دوئل کند. طرف غالب و برنده در این دوئل نشان های برای پیروزی قبیله مربوط در نظر گرفته می شد. یعنی قبیله مزبور، استحقاق پیروزی در این جنگ را داشت.ولی در آن موقع، این نوع دوئل کم کم منسوخ شده و دوئل شرافتی پدید آمد. این نوع دوئل ها، در حدود قرن شانزدهم، متداول بود. رسم دوئل کردن بین سالهای ۱۶۰۱ و ۱۶۰۹ آنقدر شایع شد که بیشتر از ۲۰۰۰ نجیب زاده فرانسوی، در دوئل جان خود را از دست دادند. در این موقع کلیسا و بعضی از مقامات رسمی شدیداً به این رسم معترض شده و در سال ۱۶۰۲، پادشاه فرانسه فرمانی صادر کرد که به موجب این فرمان، هر کس که رقیبی را به دوئل دعوت کرده و یا دعوت دوئل، محکوم به مرگ خواهد شد. این سختگیری برای جلوگیری از دوئل همچنان پا برجا بود، تا این که در سال ۱۶۰۹ این فرمان کمی تعدیل گردید و قرار شد که هر کس بخواهد دوئل کند باید از پادشاه کسب اجازه نماید. رسم دوئل در انگلستان هم خیلی محبوبیت پیدا کرد ولی در آنجا هم به علت اعتراضاتی، این رسم غیر قانونی اعلام شد. در آلمان هم دوئل بین دانشجویان، قسمتی از زندگی جدی دانشجویان آلمانی را حتی تا سالهای اخیر هم، تشکیل می داد. یعنی حتی این افتخاری بزرگ برای هر دانشجوئی بود که در دوئلی شرکت می کرد. بازی باورق، به زمانی خیلی دور در تاریخ، باز می گردد. ولی هیچ به درستی نمی داند که این بازی، اولین بار در کجا و چه وقت انجام شده است. بسیاری از متخصصین عقیده دارند که این بازی احتمالاً از آسیا به جاهای دیگر دنیا برده شده است.روایت شده است که هم هندوهای قدیم و هم مسلمانان به عنوان یک سرگمی، باروقهائی که شکل آنها گرد بوده است، ورق باز می کرده اند اما سابقه ای از این موضوع در دست نیست. و سابقه ای که داریم مربوط به قرن چهارده به بعد است. چینی ها ادعا می کنند که حتی در سال ۱۱۲۰ هم در چین ورق بازی وجود داشته است که در زمان حکومت یکی از امپراطوری های چینی که «سیون – هو» نام داشته است، برای سرگرمی امپراطور و درباریان اختراع شده بود.
هر چه به پایان قرن چهارده می رسیم، بازی با ورق در فرانسه محبوبیت بیشتری پیدا می کند، به طوری که این محبوبیت به جائی رسیده و آنقدر زیاد شد که دولت ناچار شد فرمانی صادر کند که به موجب آن، مردمی که کار می کردند، دیگر حق نداشتند در روزهای کار، ورق بازی کنند. ورق های بازی معمولاً به شکل مربع مستطیل یا مربع بوده و بعضی اوقات هم دایرده شکل بوده است.جعبه های اولیه، حاوی ۸۶ کارت بوده است و یک نوع ورق هم بوده که شماره نداشته و به اسم فو معروف بوده که از قول انلیس به معنی احمق می آید. همان ورقی که امروزه آن را «ژوکر» می نامیم. در قرن پانزدهم، که هنر گراورسازی در اروپا معرفی شد، قبل از آن چون ورق های بازی تماماً با دست نقاشی شده و نوشته می شدند، بدین جهت قیمت آنها خیلی گران بود و جزو چیزهای کولس محسوب می شد، بنابراین فقط ثروتمندان می توانستند صاحب ورق بازی باشند. اما با روی کار آمدن گراورسازی، قیمت ورق بازی خیلی ارزان شد و برای اولین بار طبقه فقیر هم توانست، به ورق بازی دست یافته و از بازی ورق لذت ببرد. در قرن شانزدهم در فرانسه، چهار نوع خالی که امروزه برای ما آشناست، دل، پیک، خشت و خاچ برای اولین بار به کار رفت.

 

از ورود بدون کلید تا حرف زدن با راننده

$
0
0
طی سالیان اخیر صنعت خودروسازی پیشرفت های زیادی داشته و از نظر سطح ایمنی و آسایش رانندگی به مرحله ای جدید دست یافته است. ممکن است عده ای اتومبیل های لوکس دهه ۸۰ میلادی را که به شیشه برقی مجهز بودند به یاد داشته باشند. البته همان افراد انتظار داشتند در سال ۲۰۰۰ با خودروهایی فضایی و عجیب تر از همیشه مواجه شوند. می توان گفت ماشین های امروزه بالغ تر از قبل شده اند. این کلمه مناسب ترین واژه برای جایگزینی اصطلاحاتی نظیر امن تر، راحت تر یا مدرن تر است. اما خودروهای آینده به چه شکل خواهند بود و از چه تکنولوژی بهره خواهند برد؟ ناوبری لیزری، اتومبیل های سخنگو یا رانندگی تمام خودکار تنها بخشی از پاسخ های این سوال هستند. در ادامه به دستاوردهای جدید در صنعت خودروسازی اشاره می کنیم.
تک دختر
 
از ورود بدون کلید تا حرف زدن با راننده
  
مقالات اطلاعات عمومی و گوناگون - از ورود بدون کلید تا حرف زدن با راننده
  
 
طی سالیان اخیر صنعت خودروسازی پیشرفت های زیادی داشته و از نظر سطح ایمنی و آسایش رانندگی به مرحله ای جدید دست یافته است. ممکن است عده ای اتومبیل های لوکس دهه ۸۰ میلادی را که به شیشه برقی مجهز بودند به یاد داشته باشند. البته همان افراد انتظار داشتند در سال ۲۰۰۰ با خودروهایی فضایی و عجیب تر از همیشه مواجه شوند. می توان گفت ماشین های امروزه بالغ تر از قبل شده اند. این کلمه مناسب ترین واژه برای جایگزینی اصطلاحاتی نظیر امن تر، راحت تر یا مدرن تر است. اما خودروهای آینده به چه شکل خواهند بود و از چه تکنولوژی بهره خواهند برد؟ ناوبری لیزری، اتومبیل های سخنگو یا رانندگی تمام خودکار تنها بخشی از پاسخ های این سوال هستند. در ادامه به دستاوردهای جدید در صنعت خودروسازی اشاره می کنیم.
 
۱) اتوپایلوت واقعی
 
طی سال های متمادی بسیاری از ذهن های خلاق آرزو داشتند خودروهایی طراحی کنند که بدون دخالت بشر حرکت کند. این همان چیزی است که در بسیاری از فیلم های علمی تخیلی شاهد آن هستیم البته امروزه با توجه به پیشرفت های به دست آمده در این زمینه توسط تعدادی از کمپانی های اتومبیل سازی، رانندگی تمام خودکار چیز عجیبی به نظر نمی رسد. تویوتا و نیسان کمپانی های پیشتازی هستند که به زودی خودروهای خود را به سیستمی پیچیده مجهز می کنند تا بتوانند بدون دخالت راننده در جاده و شهر تردد کنند.
 
بدون شک مینی روبات اتومبیل «نیسان اپورو» جالب ترین مدل مفهومی است که می تواند با استفاده از سیستم های لیزری فواصل را بسنجد و از برخورد به موانع جلوگیری کند. شیوه های پیشرفته اجازه می دهد گروهی از این خودروها به دنبال هم در حالی که با یکدیگر ارتباط دارند در یک جاده حرکت کنند. خودروهایی از این دست، می توانند به صورت تمام خودکار حرکت کنند، دور بزنند، شتاب بگیرند و ترمز کنند اما هنوز به یک راننده برای قرارگیری در پشت فرمان نیاز است البته به زودی اتومبیل ها به صورت کاملا اتوماتیک افراد را جابه جا خواهند کرد.
 
۲) کلید هوشمند
 
در آینده نزدیک مالکان خودروها قادر خواهند بود بدون حمل کارت اعتباری یا پول نقد، به صورت «بدون تماس»، برای معاملات روزانه خود از قبیل خریدهای کلی، زدن بنزین، پارک اتومبیل، عوارض جاده ای یا حتی خرید خرده ریز، پول پرداخت کنند. به نظر می رسد ایده تبدیل کلید ماشین به وسیله ای کارآمدتر متعلق به کمپانی ب .ام .و است که از سال ۲۰۰۸ روی این پروژه فکر می کند. فورد نیز روی سوئیچ خصوصی خود کار می کند. این وسیله هوشمندتر است و به مالک اجازه می دهد در صورتی که شخص دیگری خودرو او راند سرعت آن را روی عدد خاصی محدود کند. هنوز معلوم نیست تکنولوژی بی ام و چه موقع همه گیر می شود و در مورد خودروهای تولیدانبوه به کار گرفته خواهد شد اما مسلما طی سال های نه چندان دور این موضوع عملی می شود.
 
۳) تیره شدن الکتریکی شیشه ها
 
این تکنولوژی می تواند به وسیله یک دکمه، شیشه ها و ساندوف را تیره یا روشن کند. به نظر موضوع ساده ای می آید اما برای این امر از تکنولوژی پیچیده و گرانی استفاده می شود. البته فن آوری تیره شدن الکتریکی شیشه ها در حال حاضر در خودرو فوق لوکس «می باخ» که ۳۴۴ هزار دلار قیمت دارد به کار گرفته شده است.
 
کمپانی های دیگر نیز اعلام کرده اند به زودی از این فن آوری در اتومبیل های لوکس خود استفاده خواهند کرد.
 
۴) نشانگرهای شیشه ای هولوگرافیک
 
طی سالیان اخیر برخی از اتومبیل ها به head updisplay یا همان نشانگرهای شیشه مجهز شده اند. در این سیستم تصویر اطلاعات مورد نیاز راننده روی شیشه جلو نقش می بندد. نوع جدید این فن آوری اجازه می دهد اطلاعات بیشتری روی شیشه جلو دیده شود. انتظار می رود این نوع نمایش در آینده به صورت وسیعی مورد استفاده قرار گیرد. کاری که این سیستم انجام می دهد نشان دادن سرعت و فاصله با اشیای جانبی به صورت واقعی است. به این صورت که مثلا فاصله را طوری روی شیشه یا آینه ها نشان می دهد که گویی این علائم روی کف جاده هستند. این امر به افزایش مسائل ایمنی کمک شایانی می کند.
 
شرکت بریتانیایی Light Blue optics قصد دارد مدل آزمایشی خود را به تولید انبوه برساند. این شرکت در حال مذاکره با چند کمپانی برای تولید انبوه است اما حداقل تا چهار سال دیگر اثری از این محصول در بازار نخواهد بود.
 
۵) اتومبیل های سخنگو
 
در آینده ای نه چندان دور نه تنها خودروها با رانندگان صحبت می کنند بلکه تلفات جاده ای را به شدت کاهش می دهند. این هدف کاملا دست یافتنی است چراکه نه تنها کامپیوترهای خودرو می توانند نگرانی های خود را به صورت صوتی به راننده منتقل کنند بلکه از طریق GPS و Wi Fi با کامپیوترهای خودروهای دیگر در تماس است و اطلاعات آنها را می گیرد. هرچقدر گره های موجود در شبکه بیشتر باشد دقت سیستم بالاتر خواهد بود. به این ترتیب راننده به راحتی اطلاعات لازم را از زبان اتومبیل خود می شنود. Cohdo Wireless یک شرکت استرالیایی است که از ابتدا این سیستم را طراحی کرد.
 
آنها طی دو سال با ۲۰۰ تا ۷۰۰ اتومبیل در شبکه این سیستم را آزموده اند پس اگر در جاده ای در جنوب استرالیا دیدید که دو اتومبیل با هم صحبت می کنند تعجب نکنید چراکه در آینده قرار دارید!
 
موضوع پشتیبانی این تکنولوژی در حال حاضر بازاریابی شده و به احتمال قوی تا سال ۲۰۱۲ مورد استفاده قرار می گیرد.
 
۶) اتومبیل مفهومی
 
حضور اینترنت در خودرو گام بزرگی بود که امکان چک کردن ایمیل در سرعت ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت را فراهم ساخت! البته این امر برخلاف اصول ایمنی است. به همین دلیل مخترعان اتومبیل مفهومی قصد دارند اینترنت را به شیوه دیگری وارد خودرو کنند و تجربه ای جدید و استثنایی را برای رانندگان به ارمغان آورند. این دستاورد استانداردهای جدیدی را تعریف خواهد کرد. به محض گسترش این فن آوری روش های جدید، وب سایت های جدید، دیوارهای آتشین پیشرفته یا شیوه های نوین نمایش ابداع خواهد شد. با توجه به علاقه کمپانی های بی . ام . و، جنرال موتورز و اغلب کمپانی های ژاپنی این تکنولوژی در نیمه راه خود قرار دارد. نسل بعدی رانندگان می توانند از این فن آوری به عنوان یک موضوع عادی در اتومبیل خود بهره ببرند.

ایا همه نوزادان بدون خال و لک هستند

$
0
0
البته بعضی از نوزادان، با خال مادر زادی یا ماه گرفتگی به دنیا می آیند اما این درست است که تا زمانی که پا به این دنیا نگذاشته اند هیچ گونه خالی ندارند و در معرض نور آفتاب ممکن است لک و خال در پوستشان ایجاد شود. اگر نوزادان زیاد در معرض نور آفتاب قرار بگیرند، مخصوصا آنهایی که پوست زیبا و چشم های روشنی دارند بیشتر در معرض لک پوستی قرار دارند و احتمال سرطان پوست برای آنها بیشتر است.
رابین آشینوف سرپرست مرکز جراحی های پوست می گوید: لک هایی که روی گونه های بچه های با موهای قرمز وجود دارد جزء زیبایی آنها نیست بلکه لک های پوست آنها به دلیل آسیب های ناشی از آفتاب است و ممکن است به مولکولdna سلولها آسیب دیده باشد. بچه ها و بزرگسالانی که لک دارند بایستی به صورت مداوم تحت نظر متخصص پوست باشند و از کرم های ضد آفتاب با اس پی اف 30 یا حتی بالاتر استفاده کنند.
وقتی برای اولین باربا بزرگترین دانشمند فیزیک جهان آلبرت اینشتن روبه رو شدم ایشان را بی اندازه ساده , آرام و متواضع یافتم و البته فوق العاده مودب و صمیمی! زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش , به انتظار من نشسته بود و وقتی من وارد شدم با استقبالی گرم مرا به دفتر کارش برد و بدون اینکه پشت میزش بنشیند کنار من روی مبل نشست , نظریه خود را در ارتباط با بی نهایت بودن ذرات برای ایشان توضیح دادم ، بعد از اینکه نگاهی به برگه های محاسباتی من انداختند ، گفتند که ما یکماه دیگر با هم ملاقات خواهیم کرد

یکماه بعد وقتی دوباره به ملاقات اینشتن رفتم به من گفت : من به عنوان کسی که در فیزیک تجربه ای دارم می توانم به جرات بگویم نظریه شما در آینده ای نه چندان دور علم فیزیک را متحول خواهد کرد باورم نمی شد که چه شنیده ام , دیگر از خوشحالی نمی توانستم نفس بکشم , در ادامه اما توضیح دادند که البته نظریه شما هنوز متقارن نیست باید بیشتر روی آن کار کنید برای همین بهتر است به تحقیقات خود ادامه دهید من به دستیارم خواهم گفت همه امکانات لازم را در اختیار شما بگذارند, به این ترتیب با پی گیری دستیار و ارسال نامه ای با امضا اینشتن، بهترین آزمایشگاه نور آمریکا در دانشگاه شیکاگو، باامکانات لازم در اختیار من قرار دادند و در خوابگاه دانشگاه نیز یک اتاق بسیار مجهز مانند اتاق یک هتل در اختیار من گذاشتند , اولین روزی که کارم را در آزمایشگاه شروع کردم و مشغول جابجایی وسایل شخصی بر روی میزم و کشوهای آن بودم , متوجه شدم یک دسته چک سفید که تمام برگه های آن امضا شده بود در داخل یکی از کشوها جا مانده است , بسرعت آن را نزد رئیس آزمایشگاه بردم و مسئله را توضیح دادم , رئیس آزمایشگاه گفت این دسته چک جا نمانده متعلق به شما است که تمام نیازمندیهای تحقیقاتی خود را بدون تشریفات اداری تهیه کنید این امکان برای تمام پژوهشگران این آزمایشگاه فراهم شده است , گفتم اما با این روش امکان سواستفاده هم وجود دارد؟ او در پاسخ گفت درصد پیشرفت ما از این اعتماد در مقابل خطا های احتمالی همکاران خیلی ناچیز است

بعد از مدتها تحقیق بالاخره نظریه ام آماده شد و درخواست جلسه دفاعیه را به دانشگاه پرینستون فرستادم و بالاخره روز دفاع مشخص شد , با تشویق حاضرین در جلسه , وارد سالن شدم و با کمال شگفتی دیدم اینشتن در مقابل من ایستاد و ابراز احترام کرد و به دنبال او سایر اساتید و دانشمندان هم برخواستند , من که کاملا مضطرب شده و دست وپای خود را گم کرده بودم با اشاره اینشتن و نشتستن در کنار ایشان کمی آرام تر شده، سپس به پای تخته رفتم شروع کردم به توضیح معادلات و محاسباتم و سعی کردم که با عجله نظراتم را بگویم که پروفسور اینشتن من را صدا کرده و گفتند که چرا اینهمه با عجله ؟ گفتم نمی خواهم وقت شما و اساتید را بگیرم ولی ایشان با محبت گفتند خیرالان شما پروفسور حسابی هستید و من و دیگران الان دانشجویان شما هستیم و وقت ما کاملا در اختیار شماست

آن جلسه دفاعیه برای من یکی از شیرین ترین و آموزنده ترین لحظات زندگیم بود من در نزد بزرگترین دانشمند فیزیک جهان یعنی آلبرت اینشتن از نظریه خودم دفاع می کردم و و مردی با این برجستگی من را استاد خود خطاب کرد و من بزرگترین درس زندگیم را نیز آنجا آموختم که هر چه انسانی وجود ارزشمندتری دارد همان اندازه متواضع، مودب و فروتن نیز هست . بعد از کسب درجه دکترا اینشتن به من اجازه داد که در کنار او در دانشگاه پرینستون به تدریس و تحقیقاتم ادامه دهم.

 

آیا میدانید چرا قلقلک مان می آید؟

$
0
0
قلقلک به همان اندازه که موجب آزار انسان میباشد، میتواند وسیله ای برای سرگرمی نیز باشد. از طریق برخورد دست دیگران و یا در مواقعی حتی با برخورد نکردن دست نیز احساس قلقلک میکنیم. اما خودمان، خودمان را نمیتوانیم قلقلک دهیم. حتی در بعضی از افراد واکنش شدیدی دیده میشود، اما برخی نیز اصلا احساس قلقلک نمیکنند. در زمانی که شخصی را قلقلک میدهیم، اعصاب روی سطح پوست شخص شروع به حرکت میکند. به خصوص در مواقعی که روی موی بدن دست میکشیم و یا مثلا یک حشره ای روی بدن حرکت میکند، این اعصاب سریعا شروع به حرکت میکنند و به مغز سیگنال میفرستند. اینکه این سیگنال ها به کدام قسمت مغز فرمان میدهند، هنوز مشخص نیست.

[عکس: ghelghelak.jpg]
 
آیا میدانید چرا قلقلک مان می آید؟
  
مقالات اطلاعات عمومی و گوناگون - آیا میدانید چرا قلقلک مان می آید؟
عکس العمل مغز نسبت به غلغلک، مانند احساس خارش یا عمل خاراندن، یک نوع عدم تمایل به این حس می باشد. به وسیله قلقلک فشار خون بالا رفته و نبض انسان تند میزند وموجب سریع بیدار شدن و فعالیت مغز میگردد. جدا از مسئله فیزیکی و علمی، قلقلک یک منشاء روانی نیز دارد. حتی اگر قلقلک برای تفریح هم باشد، در انسان یک نوع احساس اضطراب و ترس ایجاد میکند.
در انسانها بیشترین نقاطی که این احساس ایجاد میشود، کف پا، کف دست، زیر بغل میباشد. به دلیل اینکه این قسمتها پوست بسیار حساسی دارند. مغز انسان بر حسب عملی که روی وجود انسان صورت میگیرد عکس العمل نشان میدهد. و قدرت تفکیک این را دارد که این عمل از خارج وارد شده یا درون و بر حسب آن عکس العمل خود را در اولویت قرار میدهد. مانند سوختن دست انسان به وسیله آتش، مغز به طور سریع واکنش نشان میدهد، زیرا یک عمل خارجی باعث آسیب شده است. و به همین شکل اگر شخص دیگری عمل قلقلک را انجام دهد مغز سریعا در مقابل آن واکنش نشان میدهد زیرا یک عمل خارجی است. در حالیکه اگر خودمان این عمل را انجام دهیم، مغز واکنشی نشان نمییدهد. زیرا مغز قدرت تشخیص این مسئله را دارد که این یک عمل درونی است.

 

آیا میدانید علت جرقه زنی در سنگ چخماخ چیست؟

$
0
0
سنگ چخماخ با نام flint معروف می‌باشد، تیره رنگ می باشد و در شاخه کوارتزها قرار می گیرد Flint نوع کوارتز آلفا می باشد که تا دمای ۵۷۳ درجه سانتیگراد پایداری دارد و به صورت گرهکهایی در گچ و سنگ آهک یافت می شود .از سنگهای حاوی سیلیس SiO۲ که عموماً منشاء رسوبی دارند می باشد. ‌این سنگها یک پارچه بوده که به علت نقص ساختمانی در برخورد با یکدیگر جرقه زده و O-۳ آزاد می نماید این سنگ بانام سنگ آتشزنه معروف می‌باشد .

[عکس: flint4_400.jpg]

هنر فروشي

$
0
0
يك پسر تگزاسي براي پيدا كردن كار از خانه به راه افتاد و به يكي از اين فروشگاهاي بزرگ كه همه چيز مي فروشند در ايالت كاليفرنیا رفت. مدير فروشگاه به او گفت: «يك روز فرصت داري تا به طور آزمايشي كار كرده و در پايان روز با توجه به نتيجه كار در مورد استخدام تو تصميم مي گيريم.»
در پايان اولين روز كاري مدير به سراغ پسر رفت و از او پرسيد كه چند مشتري داشته است؟
پسر پاسخ داد: «يك مشتري.»
مدير با تعجب گفت: «تنها يك مشتري...!؟ بي تجربه ترين متقاضيان در اينجا حدقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟»
پسر گفت: «134,999.50 دلار»
مدير فرياد كشيد: «134,999.50 دلار...!؟ مگه چي فروختي؟»
پسر گفت: «اول يك قلاب ماهيگيري كوچك فروختم، بعد يك قلاب ماهيگيري بزرگ، بعد يك چوب ماهيگيري گرافيت به همراه يك چرخ ماهيگيري 4 بلبرينگه. بعد پرسيدم كجا ميريد ماهيگيري؟ و مشتری گفت خليج پشتي. من هم گفتم پس به قايق هم احتياج داريد و يك قايق توربوي دو موتوره به او فروختم. بعد پرسيدم ماشينتان چيست و آيا مي تواند اين قايق را بكشد؟ كه گفت هوندا سيويك. من هم يک بليزر  دبليو دي4 به او پيشنهاد دادم كه او هم خريد.»
مدير با تعجب پرسيد: «او آمده بود كه يك قلاب ماهيگيري بخرد و تو به او قايق و بليزر فروختي؟»
پسر به آرامي گفت: «نه، او آمده بود يك بسته قرص سردرد بخرد كه من گفتم بيا براي آخر هفته ات يك برنامه ماهيگيري ترتيب بدهيم، شايد سردردت بهتر شد!»


 

مونتاژ دوچرخه

$
0
0
مردی از روی کاتالوگ، یک دوچرخه برای پسر خود سفارش داده بود. هنگامی که دوچرخه را تحویل گرفت، متوجه شد که قبل از استفاده از دوچرخه خودش باید چند قطعه آن را سوار کند. با کمک دفترچه راهنما تمام قطعات را دسته‌بندی کرد و در گاراژ کنار هم چید. با وجود اینکه بارها دفترچه راهنما را به دقت مطالعه کرد ولی موفق نشد که قطعات دوچرخه را به درستی سوار کند. متفکرانه به همسایه‌اش نگریست که مشغول کوتاه کردن چمن‌های حیاط منزل خود بود. تصمیم گرفت از او کمک بخواهد که در مسائل فنی بسیار ماهر بود.
مرد همسایه کمی به قطعات دوچرخه نگاه کرد که در گاراژ چیده شده بود. بعد با مهارت شروع به سوار کردن آن کرد. بدون اینکه حتی یک بار به دفترچه راهنما نگاه کند. پس از مدت کوتاهی تمام قطعات به درستی سوار شدند.
مرد گفت: «واقعاً عجیب است! چطور موفق شدید بدون خواندن دفترچه راهنما این کار را انجام دهید؟»
مرد همسایه با کمی خجالت گفت: «البته این موضوع را افراد معدودی می‌دانند اما من خواندن و نوشتن بلد نیستم.»
بعد با حالتی سرشار از اعتماد به نفس، لبخندی زد و اضافه کرد: «و آدمی که نوشتن بلد نیست باید حداقل بتواند فکر کند.»

 

 

شيونا

$
0
0
شیوانا در مدرسه مشغول تدریس بود. ناگهان یکی از تاجرهای دهکده سراسیمه وارد مدرسه شد و از شیوانا خواست تا مقداری پول برایش فراهم کند تا او تجارت نیمه کاره خود را کامل کند و بتواند زندگی خود را سر و سامان بخشد.
مرد تاجر همچنین گفت: «من در این دهکده خانه ای بزرگ دارم که زن و فرزندانم در آن خانه ساکن هستند. این خانه را به گرو نزد شما می گذارم و زن و فرزندم را نیز که در آن خانه هستند به شما می سپارم. بنابراین می بینید که من حتما برخواهم گشت و قرضتان را پس خواهم داد.»
تاجر نگون بخت به شدت به هم ریخته بود و با التماس از شیوانا می خواست تا به او کمک کند. شیوانا به شاگردان گفت که هرکسی می تواند مبلغی برای این تاجر کنار بگذارد تا او مشکلش حل شود. اما هیچ کس به تاجر اعتماد نداشت. به همین خاطر شیوانا ضامن شد و گفت که این مبلغ را به او قرض دهند و از او قرضشان را بخواهند. مردم دهکده جمع شدند و مبلغ زیادی به شیوانا دادند تا به تاجر پریشان بدهند. تاجر مبلغ را گرفت و خانه و زن و فرزندش را به شیوانا سپرد و رفت. ماه ها گذشت و هیچ نشانی از تاجر پیدا نشد. مردم دهکده به سراغ شیوانا آمدند و تقاضای پول خود را کردند. شیوانا نیز به تدریج قرض مردم را شخصا پرداخت می کرد.
یک سال دیگر مسافری خبر آورد که تاجر همه را فریب داده و در سرزمین های دور برای خود تجارتی مستقل برپا ساخته است و قصد هم ندارد به دهکده برگردد و هر جا می نشیند می گوید که شیوانای خردمند را فریب داده است. 
شاگردان مدرسه از شنیدن این خبر به خشم آمدند و نزد شیوانا شتافتند و به او گفتند: «استاد! او از حسن نیت و اعتماد شما سوء استفاده کرد. وقت آن فرا رسیده که زن و فرزندانش را از منزلش بیرون کنید و خانه و مزرعه اش را حراج کنید تا او بفهمد که چندان هم زرنگ نیست.»
شیوانا لبخندی زد و گفت: «زن و فرزندان او گناهی ندارند و مامن و ماوایی نیز جز این خانه و درآمدی هم جز این مزرعه ندارند. این دوست تاجر ما می دانست که خانه و خانواده خود را به چه کسی بسپارد و با اطمینان به معرفت شیوانا این فریب را به کار گرفت. ببینید معرفت و خردمندی چقدر اعتبار دارد که حتی فریبکاران هم به آن اعتماد می کنند. اکنون  شما از من می خواهید این اعتبار و اطمینان را به خاطر یک تلافی کودکانه از دست بدهم. امکان ندارد. من هم مثل شما آن روز حدس می زدم که شاید تاجر اموال را برنگرداند. اما چون دیدم خانه و زندگی اش را گرو می گذارد و اطمینانش را با اینکار نمایش می دهد دلم نیامد خودم را فریب خورده جلوه ندهم. به همین خاطر همانطور که روز اول به او اطمینان نکردید و مرا ضامن و میانجی این قضیه گرفتید، پس امروز هم خانه و مسکن این تاجر ربطی به شما ندارد. هر چه می خواهید را من شخصا بازپس خواهم داد. این بهای همان اطمینان است.»

معامله يهويي

$
0
0
خواهر روحانی در کلاس مدرسه مقابل دانش آموزان نوجوان، ایستاده بود. او در حالی که یک سکه یک دلاری نقره در دستش بود گفت: «به دختر یا پسری که بتواند نام بزرگترین مردی را که در این دنیا زیسته است بگوید، این یک دلاری را جایزه می دهم.»
یک پسر خردسال ایتالیایی گفت: «منظورتان میکل آنژ نیست؟»
خواهر روحانی جواب داد: «خیر، میکل آنژ یک هنرمند برجسته به حساب می آید، لکن بزرگترین مردی که دنیا به خود دیده نیست.»
یک دختر خردسال یونانی گفت: «آیا ارسطو بود؟»
خواهر روحانی جواب داد: «خیر، ارسطو یک متفکر بزرگ و پدر علم منطق بود اما بزرگترین مردی که در دنیا زندگی می کرده، نیست.»
بالاخره یک پسر خردسال یهودی گفت: «می دانم چه کسی است، او عیسی مسیح است.»
خواهر روحانی جواب داد صحیح است و یک دلاری را به او داد. خواهر روحانی که از جواب پسربچه یهودی قدری شگفت زده شده بود در زنگ تفریح او را در زمین ورزش یافت و از او پرسید: «آیا واقعا اعتقاد داری که عیسی مسیح بزرگترین مردی است که دنیا به خود دیده؟»
پسربچه جواب داد: «البته نه، هر کسی می داند که بزرگترین مرد موسی بود. اما معامله شوخی بردار نیست.»
به نقل از کتاب بزرگترین اصل مدیریت در دنیا نوشته مایکل لوبوف


دلتون واسه کی تنگ شده؟!

لامژ رشته اي اديسون

$
0
0
لامپ رشته ای ادیسون
توماس ادیسون دو هزار ماده مختلف را برای ساختن رشته لامپ امتحان کرد. هیچ کدام از این مواد رضایت بخش نبودند. دستیار ادیسون تک دختره می کرد که: «همه کارمان بیهوده بود و چیزی یاد نگرفتیم.»
ادیسون با اعتماد زیادی گفت: «ما راه درازی را طی کردیم و کلی چیز یاد گرفتیم. اکنون ما می دانیم که دو هزار ماده وجود دارد که نمی توانیم در ساختن یک لامپ خوب از آنها استفاده کنیم.»

نيم دينار

$
0
0
روزی دو بازرگان به حساب معامله هایشان می رسیدند. در پایان، یکی از آن دو به دیگری گفت: «طبق حسابی که کردیم من یک دینار به تو بدهکار هستم.»
بازرگان دیگر گفت: «اشتباه می کنی! تو یک و نیم دینار به من بدهکار هستی؟»
آن دو بر سر نیم دینار با هم اختلاف پیدا کردند و تا ظهر برای حل آن با هم حرف زدند اما باز هم اختلاف، سر جایش ماند. هر دو بازرگان از دست هم خشمگین شدند و با سر و صدا تا غروب آفتاب با هم درگیر بودند. سرانجام بازرگان اولی خسته شد و گفت: «بسیار خوب! تو درست می گویی! یک روز وقت ما به خاطر نیم دینار به هدر رفت.»
سپس یک و نیم دینار به بازرگان دوم داد. بازرگان دوم پول را گرفت و به سمت خانه اش به راه افتاد. شاگرد بازرگان اولی پشت سر بازرگان دوم دوید و خودش را به او رساند و گفت: «آقا،انعام من چی شد؟»
بازرگان، ده دینار به شاگرد همکارش انعام داد. وقتی شاگرد برگشت، بازرگان اولی به او گفت: «مگر تو دیوانه ای پسر؟! کسی که به خاطر نیم دینار ،یک روز وقت خودش و مرا به هدر داد چگونه به تو انعام می دهد؟!»
شاگرد ده دینار انعام بازرگان دومی را به اربابش نشان داد. آن مرد خیلی تعجب کرد و در پی همکارش دوید و وقتی به او رسید با حیرت از او پرسید: «آخر تو که به خاطر نیم دینار این همه بحث و سر و صدا کردی، چگونه به شاگرد من انعام دادی؟!»
بازرگان دومی پاسخ داد: «تعجب نکن دوست من، اگر کسی در وقت معامله نیم دینار زیان کند در واقع به اندازه نیمی از عمرش زیان کرده است چون شرط تجارت و بازرگانی حکم می کند که هیچ مبلغی را نباید نادیده گرفت و همه چیز را باید به حساب آورد، اما اگر کسی در موقع بخشش و کمک به دیگران گرفتار بی انصافی و مال پرستی شود و از کمک کردن خودداری کند نشان داده که پست فطرت و خسیس است. پس من نه می خواهم به اندازه نیمی از عمرم زیان کنم و نه حاضرم پست فطرت و خسیس باشم.»
بر اساس حکایتی از کتاب قابوس نامه


آهنگر فلج

$
0
0
مرد آهنگری سکته مغزی کرده بود و به واسطه آن بخش سمت راست بدنش فلج شده بود. او چون خانه نشین شده بود. دائم گریه می کرد و هر وقت کسی احوالش را می پرسید بلافاصله بغضش می ترکید و زار زار در احوال خود می گریست. سرانجام خانواده مرد دست به دامان شیوانا شدند و از او خواستند تا مرد آهنگر را دلداری دهد و با او صحبت کند.
شیوانا به خانه مرد رفت و کنار بسترش نشست و احوالش را پرسید. طبق معمول مرد آهنگر شروع به گریه نمود. شیوانا بی اعتنا به گریه مرد شروع به نقل داستانی کرد. او گفت: «روزی یکی از فرماندهان شجاع ارتش امپراتور برای جنگ با دشمن به جبهه نبرد رفت و همان روز اول در اثر اصابت شمشیر دست راستش را از دست داد. فرمانده امپراتور را به درمانگاه بردند و زخمش را با آتش سوزاندند تا عفونت نکند. یک ماه بعد او از بستر برخاست و دوباره به جبهه رفت. چند روز بعد در اثر اصابت تیری پای راستش از کار افتاد. اما او تسلیم نشد و سربازانش را مجبور کرد که سوار بر گاری او را به خط مقدم جنگ ببرند و در همان خط اول نبرد با بدن نیمه کاره اش کل عملیات را راهبری کرد تا ارتش را به پیروزی رساند.»
شیوانا سپس ساکت شد و دوباره رو به آهنگر کرد و به او گفت: «خوب دوباره از تو می پرسم حالت چطور است!؟»
اینبار آهنگر بدون اینکه گریه و زاری کند با لبخند سری تکان داد و گفت: «حق با شماست! من بدنم نیستم! پس خوبم!» و آنگاه به پسرش گفت که گاری را آماده کند چون می خواهد با همان وضع نیمه فلج به مغازه آهنگری اش برود.

 
 

سه رأس الاغ

$
0
0
 
سه رأس الاغ
می گویند مردی روستایی با چند الاغش وارد شهر شد. هنگامی که کارش تمام شد و خواست به روستا بازگردد، الاغ ها را سرشماری کرد. دست بر قضا سه رأس از الاغ ها را نیافت. سراسیمه به سراغ اهالی رفت و سراغ الاغ های گمشده را گرفت. از قرار معلوم کسی الاغ ها را ندیده بود. نزدیک ظهر، در حالی که مرد روستایی خسته و ناامید شده بود، رهگذری به او پیشنهاد کرد، وقت نماز سری به مسجد جامع شهر بزند و از امام جماعت بخواهد تا بالای منبر از جمعیت نمازخوان کسب اطلاع کند. مرد روستایی همین کار را کرد.
امام جماعت از باب خیر و مهمان دوستی، نماز اول را که خواند بالای منبر رفت و از آن جا که مردی نکته دان و آگاه بود، رو به جماعت کرد و گفت: «آهای مردم در میان شما کسی هست که از مال دنیا بیزار باشد؟»
خشکه مقدسی از جا برخاست و گفت: «من!»
امام جماعت بار دیگر بانگ برآورد: «آهای مردم! در میان شما کسی هست که از صورت زیبا ناخشنود شود؟»
خشکه مقدس دیگر برخاست و گفت: «من!»
امام جماعت بار سوم گفت: «آهای مردم! کسی در میان شما هست که از آوای خوش متنفر باشد؟»
خشکه مقدس دیگری بر پا ایستاد و گفت: «من!»
سپس امام جماعت رو به مرد روستایی کرد و گفت: «بفرما! سه تا خرت پیدا شد. بردار و برو.»
Viewing all 13198 articles
Browse latest View live