ای دنیا!
فرزندم برای زیستن در چنین دنیایی، به عشق، ایمان و شجاعت نیاز دارد.امیدوارم دست جوان او را را بگیری و هر چه را که لازم است به او بیاموزی.
ای دنیا!هر چه را که لازم است به او بیاموز، ولی لطفا این کار را با ملاطفت و ملایمت انجام بده.
دنیای عزیز!به او بیاموز که به ازای هر آدم رذلی، یک قهرمان وجود دارد. و به ازای هر سیاست مدار متقلبی، یک رهبر متعهد، و به ازای هر دشمن یک دوست.به او شگفتی و عجایب کتاب ها را بیاموز.به او فرصت کافی بده تا بتواند به راز جاودانه پرنده های آسمان، زنبورهائی که در نور خورشید پرواز می کنند و به گل های زیبای روی تپه ها فکر کند.به او بیاموز که شکست خوردن، شریف تر از تقلب کردن است.به او بیاموز که به خود و به اندیشه خود ایمان داشته باشد و از قضاوت دیگران نترسد.به او بیاموز که نیروی جسمی و هوش خود را به گران ترین قیمت بفروشد، ولی هرگز بر دل و روح خود، قیمتی نگذارد.
ای دنیا!با مهربانی همه چیز را به او بیاموز، ولی نوازشش نکن. زیرا مرغوبیت پولاد، تنها در برابر آتش آبدیده می شود.ای دنیا!می دانم که توقعم زیاد است! این سفارش من است. ولی ببین چکار می توانی با او بکنی. او کودکی لطیف و احساسی است ...
از زبان فرزند برای مادر :وقتیکه من بزرگ شدم، شاید، معمار شوم آنگاه، تمامی جهان را همچون بامی بر فراز دستان تو، ستون خواهم کرد□ وقتیکه من بزرگ شدم، شاید، پزشک شوم آنگاه، با عطر تو نوشدارویی خواهم ساخت بر تمام دردهای جهان و آنگاه به سلامتی شان، با لب های تو بر گونه های شادی تمام کودکان جهان، بوسه خواهم زد□ وقتیکه من بزرگ شدم، شایدیک روز با چتر گیسوان تو از آسمان آرزوهایت پروازی کنم بر آستان زمین "زمینی که پای تو آن را نگه داشته است" و آنگاه، خواهم دوید تا مرزهای درونت و در پنهان ترین گوشه های جنگل سبز آغوش تو، پنهان خواهم شد. اکنون را که نام نهادی فصل کاشت فردا که من بزرگ شدم، در زمان برداشت مادرم، به تو قول می دهم من تو را دوست خواهم داشت
ای دنیا!هر چه را که لازم است به او بیاموز، ولی لطفا این کار را با ملاطفت و ملایمت انجام بده.
دنیای عزیز!به او بیاموز که به ازای هر آدم رذلی، یک قهرمان وجود دارد. و به ازای هر سیاست مدار متقلبی، یک رهبر متعهد، و به ازای هر دشمن یک دوست.به او شگفتی و عجایب کتاب ها را بیاموز.به او فرصت کافی بده تا بتواند به راز جاودانه پرنده های آسمان، زنبورهائی که در نور خورشید پرواز می کنند و به گل های زیبای روی تپه ها فکر کند.به او بیاموز که شکست خوردن، شریف تر از تقلب کردن است.به او بیاموز که به خود و به اندیشه خود ایمان داشته باشد و از قضاوت دیگران نترسد.به او بیاموز که نیروی جسمی و هوش خود را به گران ترین قیمت بفروشد، ولی هرگز بر دل و روح خود، قیمتی نگذارد.
ای دنیا!با مهربانی همه چیز را به او بیاموز، ولی نوازشش نکن. زیرا مرغوبیت پولاد، تنها در برابر آتش آبدیده می شود.ای دنیا!می دانم که توقعم زیاد است! این سفارش من است. ولی ببین چکار می توانی با او بکنی. او کودکی لطیف و احساسی است ...
از زبان فرزند برای مادر :وقتیکه من بزرگ شدم، شاید، معمار شوم آنگاه، تمامی جهان را همچون بامی بر فراز دستان تو، ستون خواهم کرد□ وقتیکه من بزرگ شدم، شاید، پزشک شوم آنگاه، با عطر تو نوشدارویی خواهم ساخت بر تمام دردهای جهان و آنگاه به سلامتی شان، با لب های تو بر گونه های شادی تمام کودکان جهان، بوسه خواهم زد□ وقتیکه من بزرگ شدم، شایدیک روز با چتر گیسوان تو از آسمان آرزوهایت پروازی کنم بر آستان زمین "زمینی که پای تو آن را نگه داشته است" و آنگاه، خواهم دوید تا مرزهای درونت و در پنهان ترین گوشه های جنگل سبز آغوش تو، پنهان خواهم شد. اکنون را که نام نهادی فصل کاشت فردا که من بزرگ شدم، در زمان برداشت مادرم، به تو قول می دهم من تو را دوست خواهم داشت