روز مردی نزد شیوانا آمد و از او خواست تا راه رسیدن به آرامش ابدی را به او بیاموزد. شیوانا تبسمی کرد و گفت: آرامش کامل و دایمی وجود ندارد. هر یک از ما شبیه قطرات آبی هستیم که در یک رودخانه بی نهایت و ابدی در حرکتیم. مرد به شدت عصبانی شد و فریاد زد: این یعنی که ما انسان ها مجبوریم تا ابد در ناآرامی و بی قراری زندگی کنیم و هرگز روی آرامش را نبینیم!؟ شیوانا لبخندی زد و پاسخ داد: مادامی که خود را قطره ای مستقل و بی ارتباط با دیگر قطرات رودخانه هستی بدانی آری! هرگز روی آرامش را نخواهی دید. اما وقتی خود را با رودخانه یکی بدانی دیگر آرام ماندن برای تو اهمیتی نخواهد داشت. تو کل رودخانه را و تمام عظمت آن را وقتی به صورت ابر در آسمان است و به شکل باران به اعماق زمین فرو می رود و سپس به صورت چشمه از کوه ها جریان می یابد و در نهایت به دریا می ریزد تا زیر اشعه خورشید به بخار و ابر تبدیل شود یک جا حس می کنی. وقتی تو کل رودخانه را به این شکل واحد و یک پارچه و یک جا ببینی آن گاه احساس می کنی آرامش مورد نظرت ناگهان در تمام وجود تو حاکم می شود و تو ابدیت یک آرامش پویا اما ماندگار را با تمام اجزای وجودت حس می کنی. تنها در این صورت است که آرامش ابدی را درک خواهی کرد. مرد از شیوانا پرسید: چگونه می توانم کل این ارتباط یک پارچه و عظیم را به یکباره درک کنم
!
شیوانا تبسمی کرد و گفت: از طریق جست و جوی دایمی معرفت! این همان روشی است که من عمری در تلاش آن هستم
.