يخواهم رها شوم
از آنچه ميآزاردم
و از وراي روياها
بياويزم به ريسمان نياز
از آنچه ميآزاردم
و از وراي روياها
بياويزم به ريسمان نياز
ميخواهم انتظار چشمانم را بسرايم
که دير زمانياست آسمان آرزويم را ميپايند
که دير زمانياست آسمان آرزويم را ميپايند
خستهام ديگر
از شهابهاي خيره کنندهي زود گذر
از شهابهاي خيره کنندهي زود گذر
دريغ
دريغا به اين روزگار
که واژههاي مهربانياش
آبستن حجمي غريب از جدايياند
دريغا به اين روزگار
که واژههاي مهربانياش
آبستن حجمي غريب از جدايياند
ديگر تمام شد
بر من مينديش
که در تونل بي انتهاي زمان گم شدهام
و اين دل را
ديگر ياراي محبت نيست
بر من مينديش
که در تونل بي انتهاي زمان گم شدهام
و اين دل را
ديگر ياراي محبت نيست
ای کاش توانی بود بر انتظار
می خواهم رها شوم...
می خواهم رها شوم...