همدانشگاهی یک دختر و پسر جوان توطئهای چید تا آنها نتوانند با هم سرسفره عقد بنشینند .
به گزارش وطن امروز، دختر جوانی با مراجعه به یکی از دادسراهای تهران از همدانشگاهیاش که وی را در ازدواج فریب داده بود شکایت کرد.
دختر دانشجو میخواست رقیب عشقیاش را کیش و مات کند تا خودش لباس عروس بپوشد.
این دختر که از دست خواستگار مرموزش بشدت عصبانی بود به بازپرس پرونده گفت: «بابک» در دانشگاه ما درس میخواند و وی را از یک سال پیش که رشتهاش را تغییر داد و در رشته من مشغول به تحصیل شد، میشناسم. وی پسر خوبی به نظر میرسید و به من ابراز علاقه میکرد و چندین باری نیز پیشنهاد داد به خواستگاریام بیاید ولی من به خاطر اینکه میدانستم خانوادهام با ازدواج ما موافقت نمیکنند قبول نکردم. وی در ادامه افزود: با اصرارهای وی با مادرم صحبت کردم و با تلاشهایی که انجام دادم موفق شدم موافقت پدرم را برای آمدن بابک و خانوادهاش برای خواستگاری بگیرم، خیلی خوشحال بودم و پیش خودم احساس میکردم مرد رویاهایم را پیدا کردهام و بزودی با وی ازدواج خواهم کرد ولی پنجشنبه گذشته هرقدر منتظر ماندیم خبری از بابک و خانوادهاش نشد، هر قدر به موبایلش زنگ زدم و پیامک فرستادم وی جوابی نداد و این ماجرا پدرم را بشدت عصبانی کرد و وی اجازه خارج شدن مرا از خانه نداد و رفتارش با من تغییر کرد.
وی در ادامه از بازپرس خواست این جوان را به خاطر صدمات روحی و روانی که به وی وارد کرده است بازداشت کند و در پایان گفت: خانوادهام در جریان کارهای من نیستند ولی وی هفته گذشته به خاطر مشکلی که داشت 15 میلیون تومان از من قرض گرفت و آن را هنوز باز نگردانده است و با توجه به دسترسی به رمز دوم کارت بانکیام و از آنجا که کارتم در دستش است، میترسم پولهایم را سرقت کند. بر این اساس با دستور بازپرس پرونده تیمی از پلیس برای بررسی این ماجرا وارد عمل شدند و در نخستین اقدام احضاریهای برای این جوان که در مرکز شهر زندگی میکرد فرستادند ولی وی به کلانتری نرفت. شواهد نشان میداد این دانشجو قصد مراجعه ندارد بدینترتیب تیم تجسس با دستور بازپرس برای دستگیری بابک وارد عمل شد و به خانه وی رفت، ولی در بازرسی از آنجا مشخص شد این جوان چند روزی است که به خانه نرفته. در ادامه دستگیری این جوان در دستورکار تیم تجسس قرار گرفت و رفتن پلیس به پاتوقهای وی هیچ نتیجهای دربر نداشت تا اینکه پس از چند روز یکی از دانشجوهایی که با وی آشنایی داشت با مراجعه به کلانتری ادعا کرد از جای بابک باخبر است و میتواند آنان را کمک کند.
با راهنماییهای این مرد جوان، پلیس با تحتنظر قرار دادن مخفیگاه بابک در یکی از باغهای شهریار موفق شد زمانی که وی قصد تغییر مخفیگاهش را داشت وی را دستگیر کند.
بابک که فکر نمیکرد پلیس بتواند ردپای وی را در این باغ پیدا کند در بازجوییها و با ادعای بیگناهی به آنان گفت: من خلافی نکردهام که دستگیر شوم، من قصد ازدواج با «پرستو» را نداشتم و به خاطر مشکلات روحی و روانیام چند روزی را در این باغ بودم تا به آرامش برسم و جواب تلفن کسی را هم نمیدادم. وی هنگامیکه با رسید پولی که پرستو به حسابش واریز کرده بود روبهرو شد لب به اعتراف گشود و گفت: من نمیخواستم از دختر مورد علاقهام دزدی یا کلاهبرداری کنم ولی چارهای جز جدایی از پرستو نداشتم. وی در ادامه افزود: من این دختر را خیلی دوست دارم و چندینبار خواسته بودم به خواستگاریاش بروم و به هر حال با اصرارهای من و پرستو موفق شدیم رضایت پدرش را بگیریم ولی روز پیش از خواستگاری بهطور تصادفی با یک رمال روبهرو شدم و وی با حرفهایش مرا به سوی خود جذب کرد و با خواندن وردهای عجیب و غریبی گفت که قرار است با دختری ازدواج کنم که وی روزی قاتل خانوادهام خواهد شد، خیلی ترسیدم و نشانههایی که میداد همگی درست بودند، وی برای پیشبینیهایش پولی از من گرفت. وی در تشریح اقداماتش گفت: چند ساعتی به حرفهای مرد رمال فکر میکردم حتی یک لحظه هم حرفهایش و اتفاقاتی که قرار بود در آینده بیفتد مرا راحت نمیگذاشت، روز بعد زنگ زدم و در جایی قرار گذاشتیم و از وی خواستم راهنماییهای بیشتری کند، مرد رمال نیز با خواندن وردهای جدید و روشن کردن چند شمع اسم دختر مورد علاقهام را گفت و ادعا کرد یک سال پس از ازدواج وی با مادرم درگیر خواهد شد و در انتقامی سخت وی و پدرم را با ضربات چاقو به قتل خواهد رساند، پس باید ارتباطهایم را با وی قطع کنم تا از شرش نجات پیدا کنم، من نیز از روی ناچاری و ترسی که پیدا کرده بودم به اینجا آمدم.
با ادعاهای این جوان دانشجو تیم تجسس برای روشن شدن ماجرا مرد رمال را دستگیر کرد و تحت بازجویی قرار داد که وی در ادعاهای عجیبی به ماموران گفت: من دورهگرد هستم و هر بار چیزی در کوچه و خیابان میفروشم؛ یکبار تابلوهای کوچک نقاشی میآورم، بار دیگر شمع و...! چند هفته پیش دختر جوانی در یکی از خیابانهای شمال تهران اصرار کرد و پیشنهاد عجیبی به من داد و گفت اگر در نقشهاش شرکت کنم یک میلیون تومان به من میدهد و شماره موبایلش را به من داد، ابتدا قبول نکردم ولی بهخاطر گرفتاریهایم قبول کردم و روز بعد زنگ زدم. این دختر ادعا میکرد دختر دیگری با وارد شدن به زندگیاش، شوهرش را به سوی خود جذب کرده و وی با نقشهای که دارد میخواهد مرد مورد علاقهاش را از آن دختر جوان دور کند و خواست من در نقش یک رمال باشم و وی با اطلاعاتی که از پیش به من داده است مرد جوان را بترسانم تا از آن دختر دور شود، من نیز با این نقشه موفق به انجام آن شدم و یک میلیون تومان را گرفتم.
با ادعاهای عجیب مرد دورهگرد و راهنماییهای وی، پلیس موفق به شناسایی خانه دختر جوان به نام «سمانه» شد و وی را تحت بازجویی گرفت که سمانه پس از روبهرو شدن با مرد اجیر شده ادعا کرد وی را نمیشناسد و کسی را نیز برای اجرای این نقشه احمقانه اجیر نکرده است!
در ادامه ماموران با دعوت از دختر جوانی که از بابک شکایت کرده بود مواجهه حضوری ترتیب دادند که وی پس از روبهرو شدن با سمانه گفت که این دختر را میشناسد و وی همکلاسیاش است و همیشه مخالف ازدواج با بابک بوده است. با توجه به مدارک و شواهد به دست آمده سمانه که دیگر چارهای جز بیان حقیقت نداشت به پلیس گفت: من علاقه زیادی به بابک داشتم ولی وی هیچ اعتنایی به من نمیکرد و همه فکرش پرستو بود، هنگامی که متوجه شدم وی میخواهد به خواستگاری پرستو برود برای به هم زدن خواستگاری نقشهای طراحی کردم و خواستم با اجرای آن بابک را از پرستو جدا کنم و پس از مدتی خودم را به وی نزدیک کنم و نظرش را به خودم جلب کنم.
وی در ادامه افزود: من همیشه به رابطه عاشقانه بابک و پرستو حسادت میکردم و نمیتوانستم ببینم آنها اینقدر به هم نزدیک هستند و از روی ناراحتی و حسادت دست به این کار زدم. بنابر این گزارش، با توجه به ادعاهای این دختر شیاد و بدهی 15 میلیونی بابک به پرستو، پلیس در حال بررسی موشکافانه این پرونده است.
به گزارش وطن امروز، دختر جوانی با مراجعه به یکی از دادسراهای تهران از همدانشگاهیاش که وی را در ازدواج فریب داده بود شکایت کرد.
دختر دانشجو میخواست رقیب عشقیاش را کیش و مات کند تا خودش لباس عروس بپوشد.
این دختر که از دست خواستگار مرموزش بشدت عصبانی بود به بازپرس پرونده گفت: «بابک» در دانشگاه ما درس میخواند و وی را از یک سال پیش که رشتهاش را تغییر داد و در رشته من مشغول به تحصیل شد، میشناسم. وی پسر خوبی به نظر میرسید و به من ابراز علاقه میکرد و چندین باری نیز پیشنهاد داد به خواستگاریام بیاید ولی من به خاطر اینکه میدانستم خانوادهام با ازدواج ما موافقت نمیکنند قبول نکردم. وی در ادامه افزود: با اصرارهای وی با مادرم صحبت کردم و با تلاشهایی که انجام دادم موفق شدم موافقت پدرم را برای آمدن بابک و خانوادهاش برای خواستگاری بگیرم، خیلی خوشحال بودم و پیش خودم احساس میکردم مرد رویاهایم را پیدا کردهام و بزودی با وی ازدواج خواهم کرد ولی پنجشنبه گذشته هرقدر منتظر ماندیم خبری از بابک و خانوادهاش نشد، هر قدر به موبایلش زنگ زدم و پیامک فرستادم وی جوابی نداد و این ماجرا پدرم را بشدت عصبانی کرد و وی اجازه خارج شدن مرا از خانه نداد و رفتارش با من تغییر کرد.
وی در ادامه از بازپرس خواست این جوان را به خاطر صدمات روحی و روانی که به وی وارد کرده است بازداشت کند و در پایان گفت: خانوادهام در جریان کارهای من نیستند ولی وی هفته گذشته به خاطر مشکلی که داشت 15 میلیون تومان از من قرض گرفت و آن را هنوز باز نگردانده است و با توجه به دسترسی به رمز دوم کارت بانکیام و از آنجا که کارتم در دستش است، میترسم پولهایم را سرقت کند. بر این اساس با دستور بازپرس پرونده تیمی از پلیس برای بررسی این ماجرا وارد عمل شدند و در نخستین اقدام احضاریهای برای این جوان که در مرکز شهر زندگی میکرد فرستادند ولی وی به کلانتری نرفت. شواهد نشان میداد این دانشجو قصد مراجعه ندارد بدینترتیب تیم تجسس با دستور بازپرس برای دستگیری بابک وارد عمل شد و به خانه وی رفت، ولی در بازرسی از آنجا مشخص شد این جوان چند روزی است که به خانه نرفته. در ادامه دستگیری این جوان در دستورکار تیم تجسس قرار گرفت و رفتن پلیس به پاتوقهای وی هیچ نتیجهای دربر نداشت تا اینکه پس از چند روز یکی از دانشجوهایی که با وی آشنایی داشت با مراجعه به کلانتری ادعا کرد از جای بابک باخبر است و میتواند آنان را کمک کند.
با راهنماییهای این مرد جوان، پلیس با تحتنظر قرار دادن مخفیگاه بابک در یکی از باغهای شهریار موفق شد زمانی که وی قصد تغییر مخفیگاهش را داشت وی را دستگیر کند.
بابک که فکر نمیکرد پلیس بتواند ردپای وی را در این باغ پیدا کند در بازجوییها و با ادعای بیگناهی به آنان گفت: من خلافی نکردهام که دستگیر شوم، من قصد ازدواج با «پرستو» را نداشتم و به خاطر مشکلات روحی و روانیام چند روزی را در این باغ بودم تا به آرامش برسم و جواب تلفن کسی را هم نمیدادم. وی هنگامیکه با رسید پولی که پرستو به حسابش واریز کرده بود روبهرو شد لب به اعتراف گشود و گفت: من نمیخواستم از دختر مورد علاقهام دزدی یا کلاهبرداری کنم ولی چارهای جز جدایی از پرستو نداشتم. وی در ادامه افزود: من این دختر را خیلی دوست دارم و چندینبار خواسته بودم به خواستگاریاش بروم و به هر حال با اصرارهای من و پرستو موفق شدیم رضایت پدرش را بگیریم ولی روز پیش از خواستگاری بهطور تصادفی با یک رمال روبهرو شدم و وی با حرفهایش مرا به سوی خود جذب کرد و با خواندن وردهای عجیب و غریبی گفت که قرار است با دختری ازدواج کنم که وی روزی قاتل خانوادهام خواهد شد، خیلی ترسیدم و نشانههایی که میداد همگی درست بودند، وی برای پیشبینیهایش پولی از من گرفت. وی در تشریح اقداماتش گفت: چند ساعتی به حرفهای مرد رمال فکر میکردم حتی یک لحظه هم حرفهایش و اتفاقاتی که قرار بود در آینده بیفتد مرا راحت نمیگذاشت، روز بعد زنگ زدم و در جایی قرار گذاشتیم و از وی خواستم راهنماییهای بیشتری کند، مرد رمال نیز با خواندن وردهای جدید و روشن کردن چند شمع اسم دختر مورد علاقهام را گفت و ادعا کرد یک سال پس از ازدواج وی با مادرم درگیر خواهد شد و در انتقامی سخت وی و پدرم را با ضربات چاقو به قتل خواهد رساند، پس باید ارتباطهایم را با وی قطع کنم تا از شرش نجات پیدا کنم، من نیز از روی ناچاری و ترسی که پیدا کرده بودم به اینجا آمدم.
با ادعاهای این جوان دانشجو تیم تجسس برای روشن شدن ماجرا مرد رمال را دستگیر کرد و تحت بازجویی قرار داد که وی در ادعاهای عجیبی به ماموران گفت: من دورهگرد هستم و هر بار چیزی در کوچه و خیابان میفروشم؛ یکبار تابلوهای کوچک نقاشی میآورم، بار دیگر شمع و...! چند هفته پیش دختر جوانی در یکی از خیابانهای شمال تهران اصرار کرد و پیشنهاد عجیبی به من داد و گفت اگر در نقشهاش شرکت کنم یک میلیون تومان به من میدهد و شماره موبایلش را به من داد، ابتدا قبول نکردم ولی بهخاطر گرفتاریهایم قبول کردم و روز بعد زنگ زدم. این دختر ادعا میکرد دختر دیگری با وارد شدن به زندگیاش، شوهرش را به سوی خود جذب کرده و وی با نقشهای که دارد میخواهد مرد مورد علاقهاش را از آن دختر جوان دور کند و خواست من در نقش یک رمال باشم و وی با اطلاعاتی که از پیش به من داده است مرد جوان را بترسانم تا از آن دختر دور شود، من نیز با این نقشه موفق به انجام آن شدم و یک میلیون تومان را گرفتم.
با ادعاهای عجیب مرد دورهگرد و راهنماییهای وی، پلیس موفق به شناسایی خانه دختر جوان به نام «سمانه» شد و وی را تحت بازجویی گرفت که سمانه پس از روبهرو شدن با مرد اجیر شده ادعا کرد وی را نمیشناسد و کسی را نیز برای اجرای این نقشه احمقانه اجیر نکرده است!
در ادامه ماموران با دعوت از دختر جوانی که از بابک شکایت کرده بود مواجهه حضوری ترتیب دادند که وی پس از روبهرو شدن با سمانه گفت که این دختر را میشناسد و وی همکلاسیاش است و همیشه مخالف ازدواج با بابک بوده است. با توجه به مدارک و شواهد به دست آمده سمانه که دیگر چارهای جز بیان حقیقت نداشت به پلیس گفت: من علاقه زیادی به بابک داشتم ولی وی هیچ اعتنایی به من نمیکرد و همه فکرش پرستو بود، هنگامی که متوجه شدم وی میخواهد به خواستگاری پرستو برود برای به هم زدن خواستگاری نقشهای طراحی کردم و خواستم با اجرای آن بابک را از پرستو جدا کنم و پس از مدتی خودم را به وی نزدیک کنم و نظرش را به خودم جلب کنم.
وی در ادامه افزود: من همیشه به رابطه عاشقانه بابک و پرستو حسادت میکردم و نمیتوانستم ببینم آنها اینقدر به هم نزدیک هستند و از روی ناراحتی و حسادت دست به این کار زدم. بنابر این گزارش، با توجه به ادعاهای این دختر شیاد و بدهی 15 میلیونی بابک به پرستو، پلیس در حال بررسی موشکافانه این پرونده است.