می روم اما مرا با اشک همراهی مکن
بر نخواهم گشت دیگر معذرت خواهی مکن
من که راضی نیستم ای شمع گریان تر شوی
کار سختی می کنی از خویش می کاهی، مکن
صبحدم خاکسترم را با نسیم آغشته کن
داغ را محصور ، در بزم شبانگاهی مکن
آه! امشب آب نه ، آتش گذشته از سرم
با من آتش گرفته ، هر چه می خواهی مکن
پیش پای خویش می خواهی که مدفونم کنی
در ادای دین خود ، این قدر کوتاهی مکن.
بر نخواهم گشت دیگر معذرت خواهی مکن
من که راضی نیستم ای شمع گریان تر شوی
کار سختی می کنی از خویش می کاهی، مکن
صبحدم خاکسترم را با نسیم آغشته کن
داغ را محصور ، در بزم شبانگاهی مکن
آه! امشب آب نه ، آتش گذشته از سرم
با من آتش گرفته ، هر چه می خواهی مکن
پیش پای خویش می خواهی که مدفونم کنی
در ادای دین خود ، این قدر کوتاهی مکن.