یکی از فانتزیام اینه که با نوزاد کوچیکم و سگم برم جنگل شکار،
بچه رو با سگ بذارم کلبه بعد که برگردم سگ بیاد دم در دهنش خونی مالی باشه …
شوکه بشم بزنم مخشو با تفنگ دولولم بترکونمو با وحشت برم تو ببینم بچه ام داره با یک
جسد مار بوآ بازی میکنه :| فریاد بزنم نههههههههه…
جسد سگم رو بغل کنم بعدشم خاک کنم،
یهو عکس سگه رو تو آسمون ببینم داره واسم دم تکون میده…
آخی اشکتون رو در آوردم!
یه فضولی هم اون ته داد میزنه زنت کدوم گوری بود؟
خو دیوونه سرطان داشته مرده دیگه :|
بعدشم بچمو بغل کنم و تو مه جنگل محو بشم
بچه رو با سگ بذارم کلبه بعد که برگردم سگ بیاد دم در دهنش خونی مالی باشه …
شوکه بشم بزنم مخشو با تفنگ دولولم بترکونمو با وحشت برم تو ببینم بچه ام داره با یک
جسد مار بوآ بازی میکنه :| فریاد بزنم نههههههههه…
جسد سگم رو بغل کنم بعدشم خاک کنم،
یهو عکس سگه رو تو آسمون ببینم داره واسم دم تکون میده…
آخی اشکتون رو در آوردم!
یه فضولی هم اون ته داد میزنه زنت کدوم گوری بود؟
خو دیوونه سرطان داشته مرده دیگه :|
بعدشم بچمو بغل کنم و تو مه جنگل محو بشم