از فانتزیای اصلیم اینـه که :
واسه یه سرماخوردگی ساده برم دکتر یهو بگن بیماری لاعلاج داری و فقط ۱ سال زنده میمونی
! منم ۱۱ماه با این راز تو سینم زندگی کنم تا اینکه یه روز که خیلی اطرافیان یا همکلاسیام اذیتم کردن
این راز رو فاش کنم و همه تو بهت و حیرت به هم نگاه کنن و زبونشون بند بیاد …
منم در همین حین صحنه رو به سمت نور افق ترک کنمـو
در نور محو بشم و هرچی صـدام کنن و دنبـالم بیان بهم نرسن
و بقیه ی عمرشونو تو حسرت و غم و احساس عذاب
زندگی کنن
واسه یه سرماخوردگی ساده برم دکتر یهو بگن بیماری لاعلاج داری و فقط ۱ سال زنده میمونی
! منم ۱۱ماه با این راز تو سینم زندگی کنم تا اینکه یه روز که خیلی اطرافیان یا همکلاسیام اذیتم کردن
این راز رو فاش کنم و همه تو بهت و حیرت به هم نگاه کنن و زبونشون بند بیاد …
منم در همین حین صحنه رو به سمت نور افق ترک کنمـو
در نور محو بشم و هرچی صـدام کنن و دنبـالم بیان بهم نرسن
و بقیه ی عمرشونو تو حسرت و غم و احساس عذاب
زندگی کنن
کصـافــطــا