تنها هنگامی که خاطره ات را می بوسم در می یابم دیری است که مرده ام !
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره تو سردتر می یابم . . .
از پیشانی خاطره تو ای یار !
ای شاخه جدامانده من !
شاملو
گاهی باید فاتحه خاطره ای رو خوند !
وگر نه همون خاطره فاتحه تو رو می خونه !
بعضی از آدمها . . .
ارزش خاطره شدن هم ندارن !
چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره تو سردتر می یابم . . .
از پیشانی خاطره تو ای یار !
ای شاخه جدامانده من !
شاملو
گاهی باید فاتحه خاطره ای رو خوند !
وگر نه همون خاطره فاتحه تو رو می خونه !
بعضی از آدمها . . .
ارزش خاطره شدن هم ندارن !