جک و لطیفه باحال و جدید
دوستم یه ســرفه هایی میکنه انگار که ۱۰ ساله داره سیگار مــیکشه ،
در حالی که فقط ۹ ساله کــه داره سیگار میکشه …!
.
.
.
دوستان عــزیز لطفا به مــن مشاوره بدید :
به نظر شما بعد از این که فوق لیسانسم رو گرفتم فلافلی بــزنم یا آب هویجی …؟
.
.
.
به مامانم مــیگم : یادش بخیر بچه که بودیم چقدر ما رو کتک میزدی ها… !
شترق خوابوند در گوشم گفت :
این دروغا چیه که میگی بــچه؟ مـن کِی دست روتون بلند کردم ؟
.
.
.
یکی از فانتزی های من اینه کــه کنترل تلویزیون خونمون رو بردارم و
برم جلوی ایــن مــغازه های صوتی تصویری ،
این تلویزیونایی کـــه گذاشتن پشت ویترین رو خاموش کنم …
.
.
.
همه جای دنیا ملت دارن با آیفون و گلکسی چه کارا که نمیکنن …
بعد جی ال ایکس هم تبلیغات مـیکنه که راحت از جیب در میاد …
حالا انگار بقیه گوشی ها با سیم بوکسل و از این حرف ها درمیان !
من که جدا تحت تاثیر این مزیته جی ال ایکس قرار گرفتم میخوام برم یه جینشو بخرم …
.
.
.
بابام بــهم پول داده برم خرید میگم تو که پول میدی یه کم بیشتر بده ،
زیاد اومــد بر می گردونم ؛ مــن بچه تم !
میگه : تو دنیای منی اما به دنیا اعتمــادی نیست …
.
.
.
پسر داییم دهه هشتادیه مدرسه غیرانتفاعی ثبت نامش کردن سالی ۷ میلیون …
یادش بخیر ناظممون میگفت فردا ۵۰۰ تومن کمک به مدرسه با خودتون بیارید ،
خونه ما به هم میریخت !…
.
.
.
یه سوال : جمــع “ اژدها ” چی میشه ؟
جواب :
وای چقدر اژدها
اژدهایان
اژدهایون
اژدهاجات
اژدهاهاهاهاهاها خندیدیم …
.
.
.
مـــن آدمِ غایب جوابی هستم ؛
دو ســه هفته بعد از اینکه طرف یه چیزی بارم کرد توی حموم جوابش رو به خودم میدم …
.
.
بچه که بودیم سر کلاس قرآن میخواستم قرآن بخونم یه ژستی مــیگرفتم که نگو … !
بسم الله الرحمن الرحیم رو فقط مثل عبدالباسط میخوندم ،
بقیه شو میرفتم تو پایه عباس قادری و جواد یساری …
.
.
.
ساعـــت شش صبح تو رادیو گفت :
با هرکی قهر هسین همین الان بهش زنگ بزنین و آشتی کنین ،
والا با هرکی هم آشتی باشیم اون موقع صبح بهش زنگ بزنیم ده سال باهامون حرف نمیزنه …
.
.
.
ببین مال بقیه هم رفته یا فقــط مال ماست ؟
( اولین جمله ایرانی ها بعد از قطع برق )
.
.
.
چرا میگویند پیراهن و نمی گویند ” جــوان آهن ” ؟
چرا میگویند اتوبوس و نمی گویند ” اتوماچ یا جاروبوس” ؟
چرا می گویند خداحافظ و نمی گویند ” خداسعدی ” ؟
چرا می گویند اتومبیل و نمی گویند” اتومکُلنگ ” ؟
چرا می گویند ماشین و نمی گویند ” شماشین ” ؟
چرا به طراح چنین سوالاتی می گویند دیوانه و نمی گویند ” غول آنه ” ؟
هــــان ؟ آخه چرا ؟؟؟
.
.
.
ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﻳﻦ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺍﻳﻨﻪ ﻛﻪ
توی ﻣﻬﻤﻮﻧﻴ ها وقتی ﺩﺍﺭﻥ ﺗﻪ ﺩﻳﮕﻮ ﺩﺳــﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻴﭽﺮﺧﻮﻧﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺮﺳــﻪ …
.
.
.
۴ فرضیه ی زنــدگی من :
فرضیه ی اول : هیچ چیز اهمیت نداره !…
فرضیه ی دوم : حتی فرضیه ی اول !…
فرضیه ی سوم : هر فرضیه ی یه استثنا داره !…
فرضیه ی چهارم : به جز فرضیه ی اول !…
.
.
.
پسر خالم (۷ سالشه) اومده میگه شماره ی منو بزن تو گوشیت داشته باشی …
منم خندیدم گفتم ما ایرانسل قبول نمیکنیم !…
اومد جلو لپمــو گرفت کشید گفت: ما هم همراه اولمون رو به هر کسی نمیدیم …
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه :
زارت بزنم تو صورت یکی بگم نخواب …!
بخوابی مــیمیری ، تــو باید زنده بمونـی !
.
.
.
غـــــم انگیزترین ماجرا همین قصه جدایى آدم از رخت خوابه ،
به خصوص اگه مجبور باشى در یک صبح سرد و بى روح زمستانی خونه رو ترک کنى …
.
.
.
داداشم با بابام دعواش شد رفتم جداشون کنم ،
بابام یه سیلی هم به من زد گفت تو هم دست کمی از اون نداری !…
.
.
.
تو خیابون داشتم با موبایلم حرف میزدم
طرف تلفن خــونه رو خواست منم دادمو گفتم :
یه ساعت دیگه میرسم خونم زنگ بزن … .
یه ساعت بعد یه دختره زنگ زده :
آقا شما به من شماره دادین …!
با تعجب گفتم : مـــن ؟؟؟ کِی ؟؟؟ کجا ؟؟؟
میگه : واااا ! فلان جا داشتین الکی با موبایل حرف میزدین مگه به من شماره نمیدادین ؟؟؟
.
.
.
کی گفته پایان شبه ســیه سپید است ؟
اصن از کجا معلوم سپید باشه شاید صورتی باشه یا بنفش شایدم آبیه یواش …
.
.
.
به بابام میگم : بابا نوشابه خـــریدی برام ؟
میگه : پوکیه عقل که داری مــیخوای پوکیه استخون هم بگیری ؟؟؟
مـــــن
پــدر مهربان
نوشابه خانواده
.
.
.
هیچکس آدامس شیک رو واسه وجودش نمیخواد …
سرنوشت آدامس شیک ؛ بقیه پول بودنه …
.
.
.
آقا دیدن جدیدا این آهنگ ها چقد پر توقع شدن ؟؟؟
یارو ورداشته میگه چقد تنها برم دریا چقد تنهایی برگردم …!
خوب یعنی اینقد پر توقعه که میخواد تنهایی بره با چهار پنج نفر دیگه برگرده …
.
.
.
اگه یکی باشه من رو بفهمه …!
براش غرورمو بهم می زنم …!
گریه که سهله …
پسوردمو بهش میدم …
و حتی نصف پاستیلا و لواشکامم بهش میدم …
تازه همه ی اینا یه طرف یه دونه از تــه دیگ سیب زمینی هامم بهش میدم … !
.
.
.
یارو باباش سکته میکنه میزنگولن ۱۱۵ … آمبولانس کــــه میاد همه خونواده وفک و فامیل سوار میشن به جز خود بیمار … آمبولانس کــه راه میوفته ازشون میپرسن مریض کدومتونید ؟ یارو مــیگه جا نــشد باموتور دارن پشت سر ما میارنش …
.
.
یــکی از فانتزی هام اینه کــه،
شب وقتی عروسک هام دارن باهــم حرف میزنن، مچشون رو بگیــرم …
.
.
.
چند وقت پیش حس کمــبود محبت داشتم رفتم یه کم بتادین روی دستم ریختم
و اومدم جلو مامانم ســرفه کـــردم گفتم وای دارم خون بالا میارم …
مامانم زد تو سرم گفت : از بسکه میری تو اون اینترنت بی صاحاب ؛
برو توالت فرشامو کثیف کردی …
بابام کلا محلم نذاشت …
داداش کوچیکم هم داشت از خوشحالی بالا پایین میپرید و میگفت :
آخ جون اگه وحید بمــیره اتاقش مال من میشه !
( خدا این حس رو نصیب دمپایی ابــری توی دستشویی نکنه )
.
.
.
بچه که بودیم ، مامانم می گفت : تو خیابون پــفک و چیپس نخور شاید یه بچه ای ببینه دلش بخواد …
حالا یکی نیس همین مطلب رو به این دختر پسرایی که سفت به همدیگه چسبیدن و راه می رن انتــقال بده ..
.
.
.
میدونی یکی از قشنگترین حسای دنیا اینه که عشقت و بغل کنی ،
بعد اونم تورو محکمتر بغل کنه ،
بعد همینجور تــو فــشار … اون فـــشار
توفـــشار …!
اون فــشار …!
بعد هرکی زودتر گــــوزید بازنــدس …