وداع آخرم با تو وداعم با نفس هامه
ببین نزدیکه ویرون شم رفیقم قلب تنهامه
یه دریا تو چشام دارم شبم سر ریز بارونه
بدون تو کسی جز من کنار من نمی مونه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من از بچگی باید کارگردان می شدم ٬ هرکسی به من میرسد بازیگر است
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بیا ای مونس قلب پریشان
رخ زیبای خود از من مپوشان
تو که در کنج قلبم خانه داری
چرا این خانه را کردی تو ویران ؟
رخ زیبای خود از من مپوشان
تو که در کنج قلبم خانه داری
چرا این خانه را کردی تو ویران ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به درک که باران نیامد
خودم
با همین چشمهایم
…
حافظه ی کوچه پس کوچه های قلبم را
…
حافظه ی کوچه پس کوچه های قلبم را
از بی عابری
خواهم شست…
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خاطره هارا حبس می کنم
تا شاید
راهی برای رهایی از خویش پیدا کنم
تا شاید
راهی برای رهایی از خویش پیدا کنم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺒﺮﻡ… ﺍﻓﺴﻮﺱ… یادم رفته بود که از نبودنت به خواب پناه برده بودم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آخرین تماشایت را پلک نخواهم زد، مبادا تصویرت در چشمانم آواره گردد.