قهوه تلخ
ژنرال روس از خوش حالی دست هایش را به هم زد.او اکنون لبخند می زد و با حق شناسی به «جیمز موریه»دستیار سفیر انگلیس در ایران نگاه می کرد.
جیمز گفت:«جناب ژنرال،تا به حال هیچ مذاکره ی سیاسی به این اندازه سری نبوده است.»
هیجان در صدای ژنرال احساس می شد:«و به این اندازه عالی.»و پس از لحظه ای اضافه کرد:«البته باید گفت مذاکره ای سیاسی -نظامی...»
جیمز صدایش را پایین آورد:«این سخن را نشنیده می گیرم.»
ژنرال دستش را روی شانه ی جیمز گذاشت :«سلام مرا به افسرا نتان که درخدمت سپاه ایران هستند برسانید...»و باز هم خندید و چشمانش از شوق برق زد...
جیمز موریه سعی کرد جدی تر باشد:«جناب ژنرال،من اکنون از چادر خارج می شوم و امیدوارم رفتارتان بیرون از چادر با من درست مثل یک واسطه صلح باشد!همه می بینند که من ،امروز از طرف«سرگوراوزلی»سفیر بریتینیا در ایران به دیدار شما آمدم تا برای صلح وساطت کنم و هیچ بحث و گفت و گوی دیگری میان ما رخ نداده است.»
ژنرال در چادر را کنار زد و گفت:«مطمئن باشید آقا.اصلا ما روس ها زیاد هم نباید دل خوشی از شما داشته باشیم....»جیمز مو ریه با چهره ای عبوس و جدیف از چادر ژنرال«رتشیچف»فرمانده ی جدید نیروهای روسیه در قفقاز ،خارج شد...
انگلستان برای صلح میان ایران و روسیه تلاش می کرد و درحالی که خودش تعهدات پیمان اتحاد را زیر پا گذاشته بود ف وانمود می کرد تلاش می کند روسیه را به صلح ترغیب کند و روس ها را به تعهداتی با ایران پایبند گرداند.
سگور اوزلی،سفیر انگلیس در ایران،دستیارش،«جیمز موریه»را برای گفت و گو های مقدماتی به دیدار رتشچیف،فمانده ی نیروهای روسیه فرستاد.این گفت و گو ها طبیعتا نباید محتوایی جز مقدمه ی گغت و گو های بعدی با حضور نمایندگان ایران و روسیه داشته باشد؛اما معلوم نیست فرمانده ی روس چه جیز هایی را از زبان مرد انگلیسی شنیده است که به گفته موریه:«دست هایش را از خوش حالی به هم زد»و نیز:«هیچ مذا کره سیاسی تا به این اندازه سری نبوه است»
آیا انگلیسی ها که اکنون هر کاری را برای این متحد جدیدشان انجام می دادند و هر عملی را برای تضعیف ایران از دست نمی گذاشتد و حتی حتی افسرانشان را از سپاه ایران بیرون کشیده بودند؛پیش از انجام مذاکرات ،هدیه ای برای متحد جدیدشان آورده بودند؟متحدی که باید هر چه زودتر از جنگ با ایران خلاص می شد و در کنار آن ها با ناپلئون می جنگید؟آیا این هدیه از طرف افسران انگلیسی حاضر در سپاه ایران نبوده است که از تمام اسرار سپاه ایران آگاه بودند و تمام جزئیات آرایش نیرو ها،توان عملیاتی و نقشه های آینده ایران ار می دانستند؟هدیه ای که ژنرال روس را سر شوق آورده بود که از خوشحالی ،سرمستان هدستهایش را به هم کوبید؟...
مذاکرات در «اصلان دوز» انجام شد.از طرف ایران «میرزا عیسی قائم مقام»وزیرعباس میرزا و «صادق خان گروسی»شرکت داشتند و از طرف روس ها هم ژنرال «حق ویردوف»،«لیدسی»و«کمپل»هم انگلیسی هایی بودند که واسطه ی صلح شده بودند.
درآغاز جلسه،خدمتکاران شربت و شیزینی آوردندقائم مقام گغت :«هنوز صلحی برقرار نشده که شیرینی بخوریم.»
خدمتکاران چای آوردند.گفت و گو ها آغاز شد؛نمایندگان ایران ،تخلیه ی مناطق اشغالی را از طرف روس ها می خواستند؛اما نماینده روس زیر بار نمی رفت. خدمتکاران قهوه آوردند .نماینده روسیه فقط یک جمله را تکرار می کرد؛او با اطمینان قلبی در حالی که انگار از پیروزی آینده سپاهش صد در صد مطمئن است ،تکرار می کرد که هر جایی در اشغال ماست متعلق به ماست ...
میرزا قائم مقام فنجان قهوه تلخ ار به دست ژنرال روس داد و مذاکرات قطع شد...