Quantcast
Channel: انجمن تفریحی تک دختر - سرگرمی، تصاویر، عکس مذهبی، عکس های تک دختر، اس ام اس، اصن یه وضی، تفریحی، ترول، تصاویر جالب، کاریکاتور طنز، منطقه آزاد، شعر، داستان كوتاه، مطلب جدید، موبايلستان، نرم افزار، بازي های اندروید، طنز، بازی، معرفی بازی، دانلود بازی، کلیپ، مذهبی، نرم افزار، ورزشي، خاطرات خوشمزه، فرهنگی-هنری، معرفی نرم افزار، دانلود نرم افزار، بازی آنلاین، ♥♥تالار رسمی هواداران استقلال!♥♥، داستان، تاریخ ایران و جهان، حاشیه های سینما، مجله خبری، اقتصادی، اجتماعی، تکنولوژی، حوادث، ورزشی، سایر، اطلاعات عمومی، فیلم ها و سریال ها، سینما و تلویزیون، فال و طالع بینی، عکس بازیگران، بیوگرافی بازیگران، عاشقانه، عکس های عاشقانه، جملات عاشقانه، اس ام اس های عاشقانه، اشعار عاشقانه، بيوگرافي ورزشكاران، عكس ورزشكاران، صحنه هاي ورزشي، خانه داری و دکوراسیون، آموزش اشپزي، ترفند هاي خانه داري، مد و زيبايي، مدل لباس، مدل مو، شيك پوش بودن در عين با حجاب بودن، حیوانات خانگی، تصاویر طبیعت
Viewing all articles
Browse latest Browse all 13198

مهناز افشار

$
0
0
مهناز افشار که این روزها «چه خوبه که برگشتی» را روی پرده دارد در گفتگویی مفصل با هوشنگ گلمکانی در مجله «فیلم» خاطرات جالبی را از تجربه های تئاتری اخیرش بیان کرده است. در ادامه بخش هایی از حرف های او را می خوانید:

- در یکی از شب های اجرای نمایش «آمدیم نبودید رفتیم» به کارگردانی رضا حداد در لحظه ای که پشت به تماشاگران بودم یکی از تماشاگران پشت سرم حرف بدی زد که در جا خشکم زد! اگر موقع بازی در یک فیلم این اتفاق می افتاد کات می دادم و کمی استراحت می کردم تا به خودم مسلط شوم و کار را ادامه دهم اما در صحنه تئات رامکان چنین امری میسر نیست. اولین تجربه تئاتری ام بود و قدرت کوچکترین حرکتی از من سلب شده بود. در لحظه فکرهای مختلفی از سرم گذشت.


تک دختر
با خودم فکر کردم حالا که نمی شود بروم پشت صحنه تا بر خودم مسلط شوم و دوباره برگردم روی صحنه یا بروم بگویم من نمی آیم و می خواهم بروم خانه مان! چه باید می کردم؟ یک لحظه همه قدرتی که در وجودم باقی مانده بود را جمع کردم که روی صحنه نلرزم؛ بقیه آن تکه را بازی کنم و برگردم پشت صحنه و پس از پیدا کردن خودم برای اجرای قسمت بعدی بیایم روی صحنه.

- در کار «21 بار مردن در 30 روز» هم یک شب وسط اجرا ناگهان ذهنم سفید شد؛ سفید سفید، خالی و هیچی در آن نبود. دیالوگ بعدی و حرکت بعدی از یادم رفت. اجرای بیستم بود اما نمی دانم چرا مسخ شده بودم. دیالوگ آخر نمایش را وسط های اجرا خطاب به ستاره پسیانی گفتم و به او خیره ماندم. ستاره هم همانجور هاج و واج مانده بود که چه شده است. خدا کمکم کرد که در یک لحظه به خودم آمدم و فهمیدم نمایش 60 دقیقه ای بنا نیست در دقیقه 20 به انتها برسد. خودم را پیدا کردم و ادامه دادم و بعد لحظه ای به گوشه صحنه رفته و نفس عمیقی کشیدم و برگشتم.

منبع:روزنامه تماشا
 

Viewing all articles
Browse latest Browse all 13198

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>