Quantcast
Channel: انجمن تفریحی تک دختر - سرگرمی، تصاویر، عکس مذهبی، عکس های تک دختر، اس ام اس، اصن یه وضی، تفریحی، ترول، تصاویر جالب، کاریکاتور طنز، منطقه آزاد، شعر، داستان كوتاه، مطلب جدید، موبايلستان، نرم افزار، بازي های اندروید، طنز، بازی، معرفی بازی، دانلود بازی، کلیپ، مذهبی، نرم افزار، ورزشي، خاطرات خوشمزه، فرهنگی-هنری، معرفی نرم افزار، دانلود نرم افزار، بازی آنلاین، ♥♥تالار رسمی هواداران استقلال!♥♥، داستان، تاریخ ایران و جهان، حاشیه های سینما، مجله خبری، اقتصادی، اجتماعی، تکنولوژی، حوادث، ورزشی، سایر، اطلاعات عمومی، فیلم ها و سریال ها، سینما و تلویزیون، فال و طالع بینی، عکس بازیگران، بیوگرافی بازیگران، عاشقانه، عکس های عاشقانه، جملات عاشقانه، اس ام اس های عاشقانه، اشعار عاشقانه، بيوگرافي ورزشكاران، عكس ورزشكاران، صحنه هاي ورزشي، خانه داری و دکوراسیون، آموزش اشپزي، ترفند هاي خانه داري، مد و زيبايي، مدل لباس، مدل مو، شيك پوش بودن در عين با حجاب بودن، حیوانات خانگی، تصاویر طبیعت
Viewing all articles
Browse latest Browse all 13198

داستان عشق و دیوانگی

$
0
0
در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پایبشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنهااز بی کاری خسته و کسل شده بودند. ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یکبازی بکنیم مثل قایم باشک. همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورافریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگیبرود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند. 
تک دختر
لطافت خود را به شاخ ماه آویزانکرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد،هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت،طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بودهفتاد و نه … هشتاد … و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمیتوانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشقمشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج … نود وشش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد.
تک دختر
دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولینکسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهانشود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوسدر مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امیدشده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و اودر پشت بوته گل رز پنهان شده است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را دربوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق ازپشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میانانگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و اونمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چهکردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرادرمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی. 
تک دختر
و اینگونه است که از آنروز به بعد عشقکور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق ودیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند …
 

Viewing all articles
Browse latest Browse all 13198

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>