متولد 1362
دختر بهزاد فراهانی (بازیگر)
خواهر شقایق فراهانی (بازیگر)
مدرك تحصیلی: فارغ التحصیل هنرستان موسیقی
............................................
برای اولین بار در سن 14 سالگی در فیلم بیادماندنی « درخت گلابی » نقشی ماندگار ایفا کرد و نامش سر زبانها افتاد: گلشیفته فراهانی.
اما کمی بیش از حد معمول طول کشید تا گلشیفته ثابت کند بازیگر درجه یکی است. تا اینکه بازی در فیلم « بوتیک » و « اشک سرما » پیش آمد و گلی در هر دو عالی بود. اما گلشیفته فراهانی سال 1385 را هیچگاه از یاد نخواهد برد. او در این سال 3 فیلم با بازی بسیار خوبش بر پرده سینماها داشت: به نام پدر، گیس بریده و میم مثل مادر. او در جشنواره همان سال هم یه آس دیگر رو کرد: « سنتوری ». و حالا یکی از ستاره های دهه هشتاد سینمای ایران است.
............................................
گفتگوی منصور ضابطیان با گلشیفته فراهانی - ویژه نامه هفته نامه « چلچراغ »
یکی از شب های بهمن1376 در سینما قدس نشسته ام. روزهای آخر جشنواره است.فیلم جدید داریوش مهرجویی به سنت همیشه در روزهای اخر رسیده است: درخت گلابی.
دختر بچه ای نقش "میم"را بازی می کند. سرخوش، یله، شیطان و اندکی بدجنس. همه از هم می پرسند این دختر بجه سبزه سرتق کیست و آنهایی که بیشتر می دانند پاسخ می دهند: دختر بهزاد فراهانی.
میم مورد تحسین همه قرار گرفت. اما عجیب نبود دختر یک بازیگر می توانست در نقش خودش خوب بازی کند.اما گلی هرچه جلو تر آمد این تئوری را به انزوا کشاند.او فیلم به فیلم پیشرفت کردتا امروز که دیگر کسی نمی پرسد او دختر کیست.آخرین فیلم او "میم مثل مادر"یک جهش بی نظیر در کارنامه اش به حساب می آید.حتی کسانی که فیلم را دوست ندارند به استعداد دختر 23 ساله ای که نقش مادری 35ساله را به خوبی بازی می کند اعتراف می کنند.گفت و گوی ما با گلشیفته درگیری های معمول گفت و گو ها ی همیشگی را ندارد.ما نشسته ایم و با هم درباره مهمترین نقش هایش صحب کرده ایم.اینکه چرا برای آن نقش انتخاب شده و تحلیلش از این نقش ها چیست.درباره کارگردانش چه فکری می کند و دیالوگی که از فیلم در ذهنش مانده چیست. پیش بینی می کنم و البته امیدوارم که این گفت و گو را دوست داشته باشید.
/ درخت گلابی (میم) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
چون گلشیفته واقعا "میم" بود . به واسطه خواهرم و با معرفی آقای شریفی نیا به آقای مهرجویی معرفی شدم. در آن دوران هیچ علاقه و وسوسه ای نسبت به سینما نداشتم. حتی یک ذره.
آقای کارگردان:
از مهرجویی درخت گلابی فقط یک قصه گوی مهربان به یادم مانده که وسط شیطنت های کودکانه من می آمد و قصه فیلم را تعریف می کرد.می گفت الان مامان میاد،بابا می ره،محمود گریه می کنه،تو باید چای بخوری،بعد بخندی ... حسابی خوش می گذشت. مثل یک رویا بود.
این نقش کی بود؟
میم کودکی اسرار آمیز همه ما بود. برای بازی کردن در این نقش من هیچ کار نکردم چون اصلا نمی دانستم آنجا چه خبر است .من داشتم بازی های کودکانه خودم را می کردم و آن پشت مشت ها دوربین هم کار خودش را می کرد.این تبحر آقای مهرجویی بود که میم را میم کرد.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
حتی اگر روح از بدنم جدا کنی دیگر صدایی نخواهی شنید.
/ بوتیک (اتی) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
نمی دانم چرا انتخاب شدم.دعوتم کردند به هدایت فیلم بروم.آقای نعمت الله را اصلا نمی شناختم .توی دفتر کمی با من حرف زدند و بعد رفتیم روی پشت بام و من سکانس پل را برایشان بازی کردم.
آقای کارگردان :
آقای نعمت الله ریز ریز کارهایی که باید می کردیم را در نظر داشت. هیچ کس فکر نمی کرد که او بتواندفیلم را اینقدر خوب در بیاورد. تمام ظرافت هایی که در فیلم هست حاصل نگاه خود آقای نعمت الله است.
مگر این نقش کی بود؟
اتی خواست هایی معمولی داشت که خواست ساده همه جوانان این کشور است.او یک زندگی حداقل می خواست. نه چیزی بیشتر.
قبل از اینکه فیلمبرداری شروع شود مدتی خودم اتی شدم.حتی می رفتم دم مغازه ها و مثل اتی رقتار می کردم و نمی دانید که چه پیشنهادهای بی شرمانه ای به من می شد.یک روز توی خیابان منوچهری مردی پیشنهادی به من داد که گفتم خدایا شکرت که من اتی نیستم .چون اگر اتی بودم در مقابل این پیشنهاد یا آن مرد را می کشتم یا خودم را.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
آدم ها لباس سفید بپوشند ... دست هم رو بگیرند ... توی سبزه ها بدوند ... بادنک های سفید ...
/ اشک سرما (روناک) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
من برای این نقش اتخاب نشدم بلکه خودم را زور چپون کردم .فکر می کنم کلمه زورچپون اصلا از همین جا آمد!!سراغ خیلی ها رفته بودند و من هم بکی از آنها بودم و شاید کم شانس ترینشان .قصه فیلم را سر بوتیک آقای کارخانی تعریف کرده بودند و من از همان موفع دیوانه شدم.از پیش خودم همه فیلمنامه را با کمک یکی از دوستان پدرم به کردی ترجمه کردم و دیالوگ ها را یاد گرفتم. فیلمنامه را زدم زیر بغلم و رفتم پیش آقای حمید نژاد و گفتم تو رو خدا به من اعتماد کنید. در واقع آقای حمید نژاد به من اعتماد نکردند به خودشان اعتماد کردند که می توانند این نقش را توسط من در بیاورند.
آقای کارگردان:
یک نکته را باید بگویم. بعد از آقای مهرجویی که من ورودم به سینما را مدیون ایشان هستم ،برخورد به عزیزالله حمید نژاد مهمترین اتفاق سینمایی زندگی من بود.او چیز هایی به من یادداد که مرتب به آنها مراجع می کنم .بزرگترین درسی که از او گرفتم به کار انداختن ناخود آگاهم بود.او کمک کرد که وقت بازی بدلم را در خودم کشف کنم تا به کمکم بیاید.
مگر این نقش کی بود؟
قبل از فیلمبرداری یک ماه تمام در کوهستان با گوسفند ها سر کردم .من واقعا روناک شدم .مهمترین ویژگی روناکغرورش بود.روناک نشان می داد که جریانات سیاسی گاهی آدم رابدون آنکه خودش بخواهد به هرجا دلشان بخواهد می برند.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
از این ور شما تفنگ می کشین رو سر ما از اون ور کردهای خومون.
/ ماهی ها عاشق می شوند(توکا): /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
چه می دانم چرا انتخاب شدم ... اشتباه (می خندد) نه از شوخی گذشته فکر می کنم به خاطرآشنایی آقلی رفیعی با خانواده ما بود.و البته آقای کلاری ... آقای کلاری عزیز.
آقای کارگردان:
ویزگی کارگردانی ماهی ها ... سواد بی نظیر آقای رفیعی بود که پشت فیلم قرار داشت .زیبایی شناسی آقای رفیعی باعث شد تا فیلم اینقدر خوش آب ورنگ و خوشمزه شود.
مگر این نقش کی بود؟
جوانی و سرزندگی توکا مهمترین ویژگی اوست. میان آن همه آدم قدیمی توکا جدید است.میان آن همه آدمی که از گذشته می گویند توکا حرف از آینده می زند.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
(صحنه غذا بردن برای عزیز)
توکا: ببخشید دیر شد.
عزیز: چی دیر شد؟
توکا: شامتون!
عزیز: ولی من شام خورده م.
توکا: شامخرده این ؟!
عزیز: نه
توکا: پس منتظر بودین ...
/ به نام پدر (حبیبه) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
فکر می کنم آقای حاتمی کیا دوست داشتند من حبیبه فیلم را بازی کنم اما بیشترش اصرار آقای پرستویی بود. من از بچگی عاشق "عمو پرویز"بودم.من هنوز دنیا نیامده بودم که عمو پرویز با خانواده ما رفت و آمد داشت. بچه های خانواده ما روی پای او بزرگ شدند. برای همین مثل پدر دوم ما می ماند.
آقای کارگردان:
تسلط حاتمی کیا روی آنچه که در ذهن دارد مثال زدنی است. کارگردانی و دکوپاژ به معنای کامل کلمه را می توان کنار دست آقای حاتمی کیا تجربه کرد.شیوه کارش خیلی جالب است. اینکه روز قبل آنچه می خواهد را با دوربین تصویر برداری می کند و دکوپاژ را بر آن اساس آنجام می دهد.
مگر این نقش کی بود؟
حبیبه نماینده نسل ماست که الان شاکی است. شاکی نسبت به آنچه که حتی خیلی هایمان نمی دانیم چیست.نسل ما قربانی ترین نسل تاریخ ایران است.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
مهمترین دیالوگ شاید ساده ترینش بود اما موقعیت ادای ان مهمش می کرد. وقتی که در کوتاه ترین فاصله از عمو پرویز توی صورتش می گفتم: سرت چی شده بابا؟ "بابا"گفت های فیلم برایم عزیز و دوست داشتنی بود.
/ سنتوری (هانیه) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
شانس و شکایت! توی یک مهمانی در منزل خانم پری صابری، بعد از مدت ها آقای مهرجویی را دیدم و از اول تا آخر مهمانی شکایت کردم. شکایت ها ... باور نمی کنید. بعد از به نام پدر مدتها بود که فیلمی بازی نکرده بودم. آنقدر شکایت کردم که آقای مهرجویی گفتند خب بیا با هم کار کنیم. من می خواهم یک فیلم بسازم تو بیا بازی کن. چون پیانو میزدم پیانو زدنم را هم به فیلم اضافه کردند.
آقای کارگردان:
وقتی مهرجویی دارد کار می کند اصلا به آدم احساس توی فیلم بودن دست نمی دهد. همه چیز آنقدر معمولی است که فکر می کنی آدم ها آمده اند هم را ببینند ،چای بخورند و بروند. همه از هم می پرسند یعنی ما داریم فیلم می سازیم؟من فکر می کنم مهمترین ویژگی آقای مهرجویی این است که هیچ وقت نمی خواهد کار بزرگی انجام دهد. هیچ وقتنمی خواهد خودش را به نمایش بگذارد.اصلا این چیز ها مهم نیست برایش.انگار آمده سر صحنه که حال کند. حالا اگر شد کنارش فیلمی هم بسازد.من هنوز هم نمی فهمم که این فیلم ها چرا شاهکار می شود.
مگر این نقش کی بود؟
هانیه خواب وخوراک را از من گرفت. او هم از آن دسته زن هایی ست که می خواهد زندگی کند. یک زندگی معمولی کنار شوهر و بچه اش. اما بر خلاف زن های ایرانی وقتی می بیند شرایط آن طور که می خواهد نیست، نمی سوزد و نمی سازد.بلکه همه چیز را رها می کند و می رود.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
یه بار شده فکر کنی من هم یه زنم؟ دوست دارم شوهرم بالای سرم باشه؟ چرا باید همه چیزم رو بریزم به پای تو؟ تویی که نه می تونی یه شوهر برای من باشی نه یه پدر واسه بچه ام؟ تو فقط یه عشق داری بدبخت بیچاره ... دوا ... جنس ...
/ نیوه مانگ (نیوه مانگ) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
این از آن انتخاب هایی ست که نمی فهمم چرا صورت گرفته. شاید چون بهمن دوست خیلی نزدیک ماست و می داند که من کردی را خوب صحبت میکنم. بهمن حساسیت غریبی روی زبان کردی دارد.
آقای کارگردان:
شرایط کار به شدت سخت بود. نه وقت داشتیم و نه نگاتیو. بهمن شکارچی لحظه هست. یک چیزی از توی هوا رد می شود و او در لحظه آن را چنگ می زند. انرژی بی پایان و بی حدی دارد.
مگر این نقش کی بود؟
نمی توانم در باره شخصیت او تو ضیحی بدهم چون همه چیز لو می رود.فقط می توانم بگویم به معنای واقعی کلمه مرموز است تا جایی که گاهی ترسناک است
دیالوگی که خوب یادم مانده:
دیالوگی که درباره مرز می گویم. کردی است و در ترجمه فارسی لطفش را از دست می دهد.
/ میم مثل مادر (سپیده) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
این ریسک آقای ملاقلی پور بود چون هر چه فکر می کنم هنوز هم می بینم که این نقش به من نمی خورد. شاید به هرکس می گفتید لیلا را پیشنهاد می دادو او هم اتفاقا یکی از کاندیداها بود. خیلی ها مخالف انتخاب من بودند و همه روی یک نکته تاکید می کردند: او بچه است و نمی تواند مادر باشد.
آقای کارگردان:
او غریزه ای استثنایی دارد. خیلی چیزهایی که سر صحنه می دیدم اصلا برایم توجیه ساختاری نداشت اما حالا که فیلم را می بینم می فهمم که چه کار کرده. همه دکوپاژها و زوایای دوربینش برایم مثل کلاس درس بود.
مگر این نقش کی بود؟
مادر ... مادر ... مادر ... مادر ... مادر ....
دیالوگی که خوب یادم مانده:
تو برو دنیا رو درست کن چی کارداری به زندگی من و بچه ام؟
/ کوتاه از دیگران /
هفت پرده: تجربه آشنا شدن با فرزاد موتمن و مهدی احمدی
زمانه: بدشانسی آقای صلاحمند و ناآگاهی و فاجعه آمیز بودن من
دوفرشته: تجربه حضور داشتن در جشنواره کن
جایی دیگر: اولین تجربه آگاهانه بازیگری. تازه فهمیدم که بازیگری چقدر سخت است!
بابا عزیز: آشنایی با شوهرم و سفر به تونس
گیس بریده: اندکی آب برای سیراب کردن کسی که مدتی بود عطش بازی داشت
......................................................
مجموعه آثار:
- درخت گلابی (داریوش مهرجویی، 1376)
- هفت پرده (فرزاد موتمن، 1379)
- زمانه (حمیدرضا صلاحمند، 1380)
- دو فرشته (محمد حقیقت، 1381)
- بوتیک (حمید نعمت الله، 1381)
- اشک سرما (عزیزالله حمیدنژاد، 1381)
- جایی دیگر (مهدی کرم پور، 1381)
- باباعزیز (ناصر خمیر، 1383)
- ماهی ها عاشق می شوند (علی رفیعی، 1383)
- به نام پدر (ابراهیم حاتمی کیا، 1384)
- گیس بریده (جمشید حیدری، 1384)
- نیوه مانگ (بهمن قبادی، 1385)
- میم مثل مادر (رسول ملاقلی پور، 1385)
- سنتوری (داریوش مهرجویی، 1385)
- دیوار (محمدعلی طالبی، 1386)
......................................................
جشنواره ها و جوایز:
- کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن (اشک سرما) - جشنواره 22 فیلم فجر - 1382
- کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل زن (ماهی ها عاشق می شوند) - نهمین دوره جشن خانه سینما - 1384
- برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن (اشک سرما) - هشتمین دوره جشن خانه سینما - 1383
- کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن (بوتیک) - هشتمین دوره جشن خانه سینما - 1383
- بهترین بازیگر نقش اول زن سال (بوتیک) - منتخب نویسندگان و منتقدان - 1383
- سومین بازیگر نقش اول زن سال (اشک سرما) - منتخب نویسندگان و منتقدان -
دختر بهزاد فراهانی (بازیگر)
خواهر شقایق فراهانی (بازیگر)
مدرك تحصیلی: فارغ التحصیل هنرستان موسیقی
............................................
برای اولین بار در سن 14 سالگی در فیلم بیادماندنی « درخت گلابی » نقشی ماندگار ایفا کرد و نامش سر زبانها افتاد: گلشیفته فراهانی.
اما کمی بیش از حد معمول طول کشید تا گلشیفته ثابت کند بازیگر درجه یکی است. تا اینکه بازی در فیلم « بوتیک » و « اشک سرما » پیش آمد و گلی در هر دو عالی بود. اما گلشیفته فراهانی سال 1385 را هیچگاه از یاد نخواهد برد. او در این سال 3 فیلم با بازی بسیار خوبش بر پرده سینماها داشت: به نام پدر، گیس بریده و میم مثل مادر. او در جشنواره همان سال هم یه آس دیگر رو کرد: « سنتوری ». و حالا یکی از ستاره های دهه هشتاد سینمای ایران است.
............................................
گفتگوی منصور ضابطیان با گلشیفته فراهانی - ویژه نامه هفته نامه « چلچراغ »
یکی از شب های بهمن1376 در سینما قدس نشسته ام. روزهای آخر جشنواره است.فیلم جدید داریوش مهرجویی به سنت همیشه در روزهای اخر رسیده است: درخت گلابی.
دختر بچه ای نقش "میم"را بازی می کند. سرخوش، یله، شیطان و اندکی بدجنس. همه از هم می پرسند این دختر بجه سبزه سرتق کیست و آنهایی که بیشتر می دانند پاسخ می دهند: دختر بهزاد فراهانی.
میم مورد تحسین همه قرار گرفت. اما عجیب نبود دختر یک بازیگر می توانست در نقش خودش خوب بازی کند.اما گلی هرچه جلو تر آمد این تئوری را به انزوا کشاند.او فیلم به فیلم پیشرفت کردتا امروز که دیگر کسی نمی پرسد او دختر کیست.آخرین فیلم او "میم مثل مادر"یک جهش بی نظیر در کارنامه اش به حساب می آید.حتی کسانی که فیلم را دوست ندارند به استعداد دختر 23 ساله ای که نقش مادری 35ساله را به خوبی بازی می کند اعتراف می کنند.گفت و گوی ما با گلشیفته درگیری های معمول گفت و گو ها ی همیشگی را ندارد.ما نشسته ایم و با هم درباره مهمترین نقش هایش صحب کرده ایم.اینکه چرا برای آن نقش انتخاب شده و تحلیلش از این نقش ها چیست.درباره کارگردانش چه فکری می کند و دیالوگی که از فیلم در ذهنش مانده چیست. پیش بینی می کنم و البته امیدوارم که این گفت و گو را دوست داشته باشید.
/ درخت گلابی (میم) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
چون گلشیفته واقعا "میم" بود . به واسطه خواهرم و با معرفی آقای شریفی نیا به آقای مهرجویی معرفی شدم. در آن دوران هیچ علاقه و وسوسه ای نسبت به سینما نداشتم. حتی یک ذره.
آقای کارگردان:
از مهرجویی درخت گلابی فقط یک قصه گوی مهربان به یادم مانده که وسط شیطنت های کودکانه من می آمد و قصه فیلم را تعریف می کرد.می گفت الان مامان میاد،بابا می ره،محمود گریه می کنه،تو باید چای بخوری،بعد بخندی ... حسابی خوش می گذشت. مثل یک رویا بود.
این نقش کی بود؟
میم کودکی اسرار آمیز همه ما بود. برای بازی کردن در این نقش من هیچ کار نکردم چون اصلا نمی دانستم آنجا چه خبر است .من داشتم بازی های کودکانه خودم را می کردم و آن پشت مشت ها دوربین هم کار خودش را می کرد.این تبحر آقای مهرجویی بود که میم را میم کرد.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
حتی اگر روح از بدنم جدا کنی دیگر صدایی نخواهی شنید.
/ بوتیک (اتی) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
نمی دانم چرا انتخاب شدم.دعوتم کردند به هدایت فیلم بروم.آقای نعمت الله را اصلا نمی شناختم .توی دفتر کمی با من حرف زدند و بعد رفتیم روی پشت بام و من سکانس پل را برایشان بازی کردم.
آقای کارگردان :
آقای نعمت الله ریز ریز کارهایی که باید می کردیم را در نظر داشت. هیچ کس فکر نمی کرد که او بتواندفیلم را اینقدر خوب در بیاورد. تمام ظرافت هایی که در فیلم هست حاصل نگاه خود آقای نعمت الله است.
مگر این نقش کی بود؟
اتی خواست هایی معمولی داشت که خواست ساده همه جوانان این کشور است.او یک زندگی حداقل می خواست. نه چیزی بیشتر.
قبل از اینکه فیلمبرداری شروع شود مدتی خودم اتی شدم.حتی می رفتم دم مغازه ها و مثل اتی رقتار می کردم و نمی دانید که چه پیشنهادهای بی شرمانه ای به من می شد.یک روز توی خیابان منوچهری مردی پیشنهادی به من داد که گفتم خدایا شکرت که من اتی نیستم .چون اگر اتی بودم در مقابل این پیشنهاد یا آن مرد را می کشتم یا خودم را.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
آدم ها لباس سفید بپوشند ... دست هم رو بگیرند ... توی سبزه ها بدوند ... بادنک های سفید ...
/ اشک سرما (روناک) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
من برای این نقش اتخاب نشدم بلکه خودم را زور چپون کردم .فکر می کنم کلمه زورچپون اصلا از همین جا آمد!!سراغ خیلی ها رفته بودند و من هم بکی از آنها بودم و شاید کم شانس ترینشان .قصه فیلم را سر بوتیک آقای کارخانی تعریف کرده بودند و من از همان موفع دیوانه شدم.از پیش خودم همه فیلمنامه را با کمک یکی از دوستان پدرم به کردی ترجمه کردم و دیالوگ ها را یاد گرفتم. فیلمنامه را زدم زیر بغلم و رفتم پیش آقای حمید نژاد و گفتم تو رو خدا به من اعتماد کنید. در واقع آقای حمید نژاد به من اعتماد نکردند به خودشان اعتماد کردند که می توانند این نقش را توسط من در بیاورند.
آقای کارگردان:
یک نکته را باید بگویم. بعد از آقای مهرجویی که من ورودم به سینما را مدیون ایشان هستم ،برخورد به عزیزالله حمید نژاد مهمترین اتفاق سینمایی زندگی من بود.او چیز هایی به من یادداد که مرتب به آنها مراجع می کنم .بزرگترین درسی که از او گرفتم به کار انداختن ناخود آگاهم بود.او کمک کرد که وقت بازی بدلم را در خودم کشف کنم تا به کمکم بیاید.
مگر این نقش کی بود؟
قبل از فیلمبرداری یک ماه تمام در کوهستان با گوسفند ها سر کردم .من واقعا روناک شدم .مهمترین ویژگی روناکغرورش بود.روناک نشان می داد که جریانات سیاسی گاهی آدم رابدون آنکه خودش بخواهد به هرجا دلشان بخواهد می برند.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
از این ور شما تفنگ می کشین رو سر ما از اون ور کردهای خومون.
/ ماهی ها عاشق می شوند(توکا): /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
چه می دانم چرا انتخاب شدم ... اشتباه (می خندد) نه از شوخی گذشته فکر می کنم به خاطرآشنایی آقلی رفیعی با خانواده ما بود.و البته آقای کلاری ... آقای کلاری عزیز.
آقای کارگردان:
ویزگی کارگردانی ماهی ها ... سواد بی نظیر آقای رفیعی بود که پشت فیلم قرار داشت .زیبایی شناسی آقای رفیعی باعث شد تا فیلم اینقدر خوش آب ورنگ و خوشمزه شود.
مگر این نقش کی بود؟
جوانی و سرزندگی توکا مهمترین ویژگی اوست. میان آن همه آدم قدیمی توکا جدید است.میان آن همه آدمی که از گذشته می گویند توکا حرف از آینده می زند.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
(صحنه غذا بردن برای عزیز)
توکا: ببخشید دیر شد.
عزیز: چی دیر شد؟
توکا: شامتون!
عزیز: ولی من شام خورده م.
توکا: شامخرده این ؟!
عزیز: نه
توکا: پس منتظر بودین ...
/ به نام پدر (حبیبه) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
فکر می کنم آقای حاتمی کیا دوست داشتند من حبیبه فیلم را بازی کنم اما بیشترش اصرار آقای پرستویی بود. من از بچگی عاشق "عمو پرویز"بودم.من هنوز دنیا نیامده بودم که عمو پرویز با خانواده ما رفت و آمد داشت. بچه های خانواده ما روی پای او بزرگ شدند. برای همین مثل پدر دوم ما می ماند.
آقای کارگردان:
تسلط حاتمی کیا روی آنچه که در ذهن دارد مثال زدنی است. کارگردانی و دکوپاژ به معنای کامل کلمه را می توان کنار دست آقای حاتمی کیا تجربه کرد.شیوه کارش خیلی جالب است. اینکه روز قبل آنچه می خواهد را با دوربین تصویر برداری می کند و دکوپاژ را بر آن اساس آنجام می دهد.
مگر این نقش کی بود؟
حبیبه نماینده نسل ماست که الان شاکی است. شاکی نسبت به آنچه که حتی خیلی هایمان نمی دانیم چیست.نسل ما قربانی ترین نسل تاریخ ایران است.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
مهمترین دیالوگ شاید ساده ترینش بود اما موقعیت ادای ان مهمش می کرد. وقتی که در کوتاه ترین فاصله از عمو پرویز توی صورتش می گفتم: سرت چی شده بابا؟ "بابا"گفت های فیلم برایم عزیز و دوست داشتنی بود.
/ سنتوری (هانیه) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
شانس و شکایت! توی یک مهمانی در منزل خانم پری صابری، بعد از مدت ها آقای مهرجویی را دیدم و از اول تا آخر مهمانی شکایت کردم. شکایت ها ... باور نمی کنید. بعد از به نام پدر مدتها بود که فیلمی بازی نکرده بودم. آنقدر شکایت کردم که آقای مهرجویی گفتند خب بیا با هم کار کنیم. من می خواهم یک فیلم بسازم تو بیا بازی کن. چون پیانو میزدم پیانو زدنم را هم به فیلم اضافه کردند.
آقای کارگردان:
وقتی مهرجویی دارد کار می کند اصلا به آدم احساس توی فیلم بودن دست نمی دهد. همه چیز آنقدر معمولی است که فکر می کنی آدم ها آمده اند هم را ببینند ،چای بخورند و بروند. همه از هم می پرسند یعنی ما داریم فیلم می سازیم؟من فکر می کنم مهمترین ویژگی آقای مهرجویی این است که هیچ وقت نمی خواهد کار بزرگی انجام دهد. هیچ وقتنمی خواهد خودش را به نمایش بگذارد.اصلا این چیز ها مهم نیست برایش.انگار آمده سر صحنه که حال کند. حالا اگر شد کنارش فیلمی هم بسازد.من هنوز هم نمی فهمم که این فیلم ها چرا شاهکار می شود.
مگر این نقش کی بود؟
هانیه خواب وخوراک را از من گرفت. او هم از آن دسته زن هایی ست که می خواهد زندگی کند. یک زندگی معمولی کنار شوهر و بچه اش. اما بر خلاف زن های ایرانی وقتی می بیند شرایط آن طور که می خواهد نیست، نمی سوزد و نمی سازد.بلکه همه چیز را رها می کند و می رود.
دیالوگی که خوب یادم مانده:
یه بار شده فکر کنی من هم یه زنم؟ دوست دارم شوهرم بالای سرم باشه؟ چرا باید همه چیزم رو بریزم به پای تو؟ تویی که نه می تونی یه شوهر برای من باشی نه یه پدر واسه بچه ام؟ تو فقط یه عشق داری بدبخت بیچاره ... دوا ... جنس ...
/ نیوه مانگ (نیوه مانگ) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
این از آن انتخاب هایی ست که نمی فهمم چرا صورت گرفته. شاید چون بهمن دوست خیلی نزدیک ماست و می داند که من کردی را خوب صحبت میکنم. بهمن حساسیت غریبی روی زبان کردی دارد.
آقای کارگردان:
شرایط کار به شدت سخت بود. نه وقت داشتیم و نه نگاتیو. بهمن شکارچی لحظه هست. یک چیزی از توی هوا رد می شود و او در لحظه آن را چنگ می زند. انرژی بی پایان و بی حدی دارد.
مگر این نقش کی بود؟
نمی توانم در باره شخصیت او تو ضیحی بدهم چون همه چیز لو می رود.فقط می توانم بگویم به معنای واقعی کلمه مرموز است تا جایی که گاهی ترسناک است
دیالوگی که خوب یادم مانده:
دیالوگی که درباره مرز می گویم. کردی است و در ترجمه فارسی لطفش را از دست می دهد.
/ میم مثل مادر (سپیده) /
چرا گلشیفته برای این نقش انتخاب شد؟
این ریسک آقای ملاقلی پور بود چون هر چه فکر می کنم هنوز هم می بینم که این نقش به من نمی خورد. شاید به هرکس می گفتید لیلا را پیشنهاد می دادو او هم اتفاقا یکی از کاندیداها بود. خیلی ها مخالف انتخاب من بودند و همه روی یک نکته تاکید می کردند: او بچه است و نمی تواند مادر باشد.
آقای کارگردان:
او غریزه ای استثنایی دارد. خیلی چیزهایی که سر صحنه می دیدم اصلا برایم توجیه ساختاری نداشت اما حالا که فیلم را می بینم می فهمم که چه کار کرده. همه دکوپاژها و زوایای دوربینش برایم مثل کلاس درس بود.
مگر این نقش کی بود؟
مادر ... مادر ... مادر ... مادر ... مادر ....
دیالوگی که خوب یادم مانده:
تو برو دنیا رو درست کن چی کارداری به زندگی من و بچه ام؟
/ کوتاه از دیگران /
هفت پرده: تجربه آشنا شدن با فرزاد موتمن و مهدی احمدی
زمانه: بدشانسی آقای صلاحمند و ناآگاهی و فاجعه آمیز بودن من
دوفرشته: تجربه حضور داشتن در جشنواره کن
جایی دیگر: اولین تجربه آگاهانه بازیگری. تازه فهمیدم که بازیگری چقدر سخت است!
بابا عزیز: آشنایی با شوهرم و سفر به تونس
گیس بریده: اندکی آب برای سیراب کردن کسی که مدتی بود عطش بازی داشت
......................................................
مجموعه آثار:
- درخت گلابی (داریوش مهرجویی، 1376)
- هفت پرده (فرزاد موتمن، 1379)
- زمانه (حمیدرضا صلاحمند، 1380)
- دو فرشته (محمد حقیقت، 1381)
- بوتیک (حمید نعمت الله، 1381)
- اشک سرما (عزیزالله حمیدنژاد، 1381)
- جایی دیگر (مهدی کرم پور، 1381)
- باباعزیز (ناصر خمیر، 1383)
- ماهی ها عاشق می شوند (علی رفیعی، 1383)
- به نام پدر (ابراهیم حاتمی کیا، 1384)
- گیس بریده (جمشید حیدری، 1384)
- نیوه مانگ (بهمن قبادی، 1385)
- میم مثل مادر (رسول ملاقلی پور، 1385)
- سنتوری (داریوش مهرجویی، 1385)
- دیوار (محمدعلی طالبی، 1386)
......................................................
جشنواره ها و جوایز:
- کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن (اشک سرما) - جشنواره 22 فیلم فجر - 1382
- کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل زن (ماهی ها عاشق می شوند) - نهمین دوره جشن خانه سینما - 1384
- برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن (اشک سرما) - هشتمین دوره جشن خانه سینما - 1383
- کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن (بوتیک) - هشتمین دوره جشن خانه سینما - 1383
- بهترین بازیگر نقش اول زن سال (بوتیک) - منتخب نویسندگان و منتقدان - 1383
- سومین بازیگر نقش اول زن سال (اشک سرما) - منتخب نویسندگان و منتقدان -