اولین کار مجاز بروبکس در رستوران!
مجله زندگی ایده آل:
کیوان در آشپزخانه، حمید دنبال سیبزمینی
تقسیم کار در «برگرلند» به چه صورت است؟ یکی از شما 3 نفر، مدیر است و برای بقیه کار تعیین میکند یا کارها را متناسب با تواناییهایتان بین خودتان تقسیم کردهاید؟
خشایار: اول، خیلی چشماندازی از شرایط و ابعاد این کار نداشتیم. مثلا فکر میکردیم نهایتا به 5 نفر به عنوان پرسنل در این کار نیاز داریم. اما الان 33 نفر پرسنل داریم! یا مثلا ابتدا میخواستیم فقط دلیوری برگر داشته باشیم. بعد نظرمان عوض شد و جای کوچکی را برای نشستن مشتریها راه انداختیم. در طول زمان و با فرازونشیبهای مختلف، کار ما كمكم بزرگتر و کاملتر شد. به همین دلیل، مسئولیتهای ما هم از ابتدا تا حالا تغییراتی کرده است.
الان هر کدامتان در «برگرلند» چه مسئولیتی دارد؟ مثلا کیوان، تو چه کاری انجام میدهی؟
کیوان: مدیریت آشپزی و نظارت بر پختوپز آشپزها بر عهده من است. دستور پخت این برگرها هم مال من بوده است. در اصل برای کار آشپرخانه برنامهریزی و نظارت میکنم.
حمید، تو کارت در «برگرلند» چيست؟
حمید: بیشتر کار مدیریت داخلی بر عهدهام است و تهیه مواد اولیه. مثل گوشت، سیبزمینی، روغن و...
و خشایار چه میکند؟
خشایار: من بیشتر مدیریت مالی انجام ميدهم و سر پرسنل داد میزنم (میخندند)!
پس «پلیس بده» تویی؟
خشایار: آنقدرها هم بد نیستم. در اصل حضورمان در رستوران هم تقسیمبندی شده و هر کداممان بالاخره در زمانی هستیم تا نظارت داشته باشیم و از کیفیت غذا و مشتریمداری کم نشود.
این تقسیمبندی چه تفاوتی با تقسیمبندی وظایف در کار موزیکتان دارد؟
خشایار: کلا این 2 کار با هم فرق میکند اما میزان کارمان همانقدر مانده است. شباهتهایی هم وجود دارد. مثلا مدیریت مالی در کار موزیکمان هم بر عهده من بوده است. برای من خیلی فرقی نکرده. پول، پول است (میخندند)!
حمید: البته شرایط فرق دارد اما اینجا هم میزان مشارکتمان همان قدری است که قبلا بوده.
همه شکموییم!
کیوان تو که برگر را پختی و به دستور پخت رسیدی، خودت هم زیاد آشپزی میکنی؟
کیوان: خیلی نه؛ اما برگر زیاد درست میکنم. البته به آشپزی علاقه دارم و در این زمینه مطالعه هم زیاد میکنم.
دستپختت خوب است؟
کیوان: نمیدانم؛ برگرهایم خوشمزه است. در زمینههای دیگر خیلی مهارت ندارم.
بچهها کیوان راست میگوید که برگرهایش خوشمزه است؟
خشایار: صددرصد راست میگوید.
حمید: میتوانید خودتان امتحان کنید.
شکمویید؟
خشایار: خیالتان راحت. اینجا بچهها همه شکمو هستند. اصلا در این زمینه نگران نباشید!
کیوان: شما اصلا لحظهای فکر نکن که ما به غذا و برگر، نه بگوییم.
خشایار مرادی
رعد و برق!
حلقه واسط بین کیوان و حمید، خشایار است. میدانید چرا؟ چون خشایار با کیوان، پسرعمو هستند و حمید هم پسرخالهاش است. او فروردین 63 به دنیا آمده و از کیوان کوچکتر و از حمید، بزرگتر است. رشته تحصیلیاش، عمران است و گویا در همین زمینه هم فعالیتهایی دارد.
خصوصیات: بمب انرژی. شلوغ، شر و جدی. ما به او میگوییم «پلیس بد» ماجرا. اما خودش معتقد است آنقدرها هم بد نیست. مثل اینکه خوب بلد است مدیریت کند و پرسنلش از او حساب میبرند. خندههایش واقعا بانمک است.
طالعبینی خشایار: مردي است رك و راست، پرحرارت، عاشق پيشه، حادثهجو، حسود، پرتوقع و رياستطلب كه دوست دارد رهبر و فرمانده باشد. آيا روح اين مرد و باطن مخفي او را ميشناسيد؟ خیر؛ شناختن مردان متولد فروردین تقریبا غیرممکن است. منجمين، مرد متولد اين برج را با جملات جالبي توصيف كردهاند: رعد وبرق، مشعل پرنده و منبع نيروهاي صادق و رك و راست! شجاع و بااعتمادبهنفس است. هميشه جلوتر از ديگران ميتازد و حتي گاهي از امكانات خود نيز قدم فراتر ميگذارد. بعضي اوقات كاركردن با او ميتواند مشكل باشد اما بدون شك بسيار مفيد است. او هرگز به گذشته فكر نميكند، رفتار و قيافه ظاهرياش جوانتر از سنش به نظر ميرسد. او با اين دست و آن دست كردن و ذره ذره جلو رفتن به طور جدي مخالف است. اگر مجبور شود با عدهاي آدم منفيباف كار كند، به موجود ديوانهكنندهاي بيپروا، بدون انعطاف، خشن و يكدنده تبديل خواهد شد.
ماشین حمید را بدزدم؟!
به اینکه روزی رفاقت تمام شود، فکر میکنید؟
حمید: نه؛ چرا باید تمام بشود؟ بارها پیش آمده که با هم حرفمان هم شده اما چون دنبال حل کردن مسائل هستیم، دچار مشکل حاد و جدی نمیشویم.
خشایار: همهچیز در رابطه ما منطقی است. یعنی باید به شکل منطقی تمام شود و چنین منطقی اصلا معنی ندارد. دوستی وقتی به هم میخورد که تو احساساتی به دوستت نگاه کنی و از نظر احساسی از او دلخور شوی ولی وقتی نگاه منطقی داشته باشی، به هم خوردن رابطه، پیش نمیآید مگر با یک اتفاق منطقی. مثلا من ماشین حمید را بدزدم! خب طبیعی است که در چنین شرایطی، منطقا رابطه من و حمید پایان میپذیرد. آن هم اگر من توضیح منطقی برای چنین کاری نداشته باشم.
کیوان: به نظر من که اصلا تمامشدن این رفاقت بعید است. تحت هیچ شرایطی این اتفاق نمیافتد.
ما امیدواریم چون 3 نفریم!
چند سال است که همدیگر را میشناسید؟
خشایار: آشنایی ما از بدو تولد بوده است، یعنی از بدو تولد تا حالا با هم بودهایم.
و چند سال است که با هم مشارکت کاری میکنید؟
کیوان: الان بیشتر از 10 سال است که در عین آشنایی شخصی، با هم کار میکنیم.
شما 3 نفر، جوانهای خیلی امیدواری به نظر میرسيد. از کجا این همه امیدواری به زندگی را آوردهاید؟
حمید: ناامیدی چه سودی دارد؟ شما بگو چه سودی دارد، من سراغش میروم!
کیوان: تنها سودش، ضرر هنگفت است!
خشایار: حرفت را قبول دارم. بله؛ ما امیدواریم اما این را هم میدانیم که جوانهای امروز ممکن است خیلی نگاه امیدوارانهای به آیندهشان نداشته باشند. بیانصاف نباشیم. بخشی از نگاه امیدوارانه ما 3 نفر به دلیل این است که ما 3 نفریم! یعنی چه؟ یعنی وقتی مسئلهای پیش میآید، 3 نفر هستیم که با هم حلش میکنیم. بنابراین فشاری که مشکلات روی ما میآورد، یک سوم است اما همان مشکلات، اگر برای یک نفر باشد، طبیعتا میتواند از زندگی ناامیدش کند. وقتی در برد و باخت با دیگری شریک شوی، هم باخت، کمتر اذیتت میکند و هم برد، چند برابر به دلت مینشیند. به نظر من اگر کار گروهی بکنی، امیدواری بیشتری سراغت میآید.
حمید: ما از وقتی این برگرلند را باز کردهایم، با مخاطبانمان (حتی مخاطبهای موزیکمان) ارتباط رودررو پیدا کردهایم. در این ارتباطها میبینیم که وقتی ما را میبینند، لبخند روی لبشان میآید. این برای ما خیلی ارزش دارد. پس ما هم خودمان امیدواریم و هم دوست داریم این امید را به بقیه تزریق کنیم.
تا حالا عاشق شدی؟!
شما با کارتان خیلی حال میکنید و به قول خودتان احساسات خیلی در کارها و تصمیماتتان دخیل است. پس آدمهای دلی به نظر میآیید. با آدمهای دلی میشود درباره عشق حرف زد...(همه میخندند) نگاه شما به عشق چیه؟
کیوان: عشق به چی آخه؟ عشق به نظر من حالت دوست داشتن بیش از حد است که قابل کنترل نیست.
تا حالا دچارش شدی؟
کیوان: بله؛ تا حدودی این اتفاق برایم افتاد و عاشق شدم و نتوانستم کنترلش کنم.
خشایار: ما که عاشق شدیم، کنترلش هم کردیم! (میخندد)
حمید: بابا کیوان خالی میبنده...
کیوان: کی گفته؟ ای بابا... میگم، شدم. شدم دیگه! (میخندد)
خشایار: ما که آخرش نفهمیدیم چی شد و این کیوان چی میگه...
کیوان: حالا خارج از شوخی در محدودهای که نتوانی علاقهات را کنترل کنی، آن عشق است.
حمید: من هم تا حدودی نظر کیوان را دارم. اما در زندگی خودم تاکنون چیزی که مثلا در اطرافیانم به عنوان عاشقی میبینم، برای من پیش نیامده. شاید دوست داشتن را تجربه کرده باشم اما عشق را نه.
خشایار: به نظر من عشق به زندگی، خیلی خوب است اما به معنایی که در کتابها نوشته شده یعنی از آن عشق های افراطی، چندان هم چیز جالبی نیست. اصلا جالب نیست که احساسی از کنترل خارج شود یا حداقل برای من جالب نیست. آنچه در کتابهاست، که خیلی وقتها باعث از دست دادن طرف مقابلت میشود، به نظرم بیشتر توجیهی است به نام عشق. عشق واقعی نیست. من نمیتوانم اسم چیزی را که از کنترل خارج شده، عشق بگذارم. هر چیزی باید حد و حدود استاندارد خودش را داشته باشد. مثل برگر! نه نپختهاش خوب است و نه سوختهاش. باید در اندازه استاندارد پخته شود.
اتفاقات عجیب و غریب در رفاقتمان افتاده
میگویند با آشنا و رفیق، کار و معامله نکن چون یا کارتان خراب میشود یا رفاقتتان یا هر دو. اینکه با هم کار کردید، باعث نشده که رفاقتتان صدمه ببیند؟
خشایار: نه؛ نه تنها صدمهای ندیده که باعث شده رفاقتمان بیشتر هم بشود.
حمید: به هر حال کارکردن باعث میشود با ابعاد جدیدی از شخصیت همدیگر آشنا شویم و به این ترتیب احساسي نزدیکتر و رفاقتي صمیمانهتر بینتان شکل بگیرد.
یعنی اگر از هر کدامتان بپرسند، بهترین رفقایت چه کسانی هستند، 2 نفر دیگر را اسم میبرد؟
کیوان: بله؛ ممکن است هر کداممان ارتباطات دیگری هم داشته باشیم اما به هم خیلی نزدیکیم.
خشایار: ما خیلی اتفاقات عجیب و غریبی را با هم پشتسر گذاشتهایم. مسیری که خیلی رفقای دیگر با هم تجربه نکردهاند. همین رفاقت ما را آبدیده کرده است.
این میزان ارتباط و رفاقت، به خانوادههایتان هم کشیده شده؟
خشایار: نه؛ کاملا جداست. حتی پیش آمده که خانوادههایمان دوست داشتهاند تصمیماتی برای ما بگیرند و ما نپذیرفتهایم.
کیوان: دوستی ما و خانوادههایمان، 2 مقوله کاملا مجزاست.
از همدیگر خجالت نمیکشیم
شما 3 نفر سر قولتان به هم هستید؟
حمید: خیلی زیاد.
کیوان: کاملا.
چرا اینقدر به همدیگر اعتماد دارید؟ این اعتماد چطور بینتان شکل گرفته؟
خشایار: مبنای دوستی و رفاقت ما بر منطق استوار است. ما حرفهایمان را به هم رک میزنیم. با اینکه نسبت به هم احساسات زیادی داریم ولی جنس ارتباطمان با هم کاملا منطقی است و اصلا توی تعارف با هم نیستیم.
کیوان: ما خیلی رک با هم حرف میزنیم و اصلا هم از همدیگر خجالت نمیکشیم و بهمان بر هم نمیخورد.
حمید: این به معنای این نیست که خیلی روابط دیپلماتیکی با هم داریم و خیلی سفت و سختیم، نه؛ اما نمیگذاریم احساسات، روابطمان را خراب کند.
چند سال است این تعارفات با هم را کنار گذاشتهاید؟
کیوان: از بدو تولدمان (میخندیم).
خشایار: 5-4 سالی هست که دیگر واقعا هیچ تعارفی با هم نداریم.
پایه غیبت خوبی هستیم!
اگر هر کدامتان بخواهید از 2 نفر دیگر یک نکته مثبت و یک نکته منفی بگویید، چه میگویید؟
کیوان: در مورد حمید باید بگویم که در هر کار و مسئلهای میتوانم صددرصد روی او حساب کنم و این حس اعتماد و امنیتی که به من میدهد، خیلیخوب است. نکته منفیاش هم این است که پیاده میشود، در ماشین را نمیبندد! (میخندند) درباره خشایار هم میگویم که در همه کارها مدیر خیلی بینظیری است.
خشایار: داداش چاکرتم (میخندد)!
کیوان: نقطه ضعفش هم این است که مدیریت بخش مالی را دستش دادهایم، پولها را دیر میده!
حمید: نکته مثبت کیوان این است که خیلی مثبتاندیش است. نکته منفیاش هم این است که خیلی مثبتاندیش است! (میخندد) یعنی یک وقتهایی دیگر خیلی بیخیال میشود. این بیخیالی هم در بعضی مواقع آرامم میکند و هم گاهی روی اعصاب است! درباره خشایار باید بگویم که خیلی با هم هماهنگیم؛ خیلی. نکته منفیاش هم این است که خیلی زود جوش میآورد.
خشایار: البته تازگی نقطه جوشم را بالاتر بردهام تا دیرتر جوش بیاورم اما حمید راست میگوید.
من فکر میکنم خشایار خیلی هم جوشی نیست. شاید به دليل اینکه خیلی پرانرژی است، اینطور فکر میکنید؟
کیوان: خیلی، خیلی انرژی دارد.
حمید: به نظرم بیشتر هول است! (میخندد)
حالا خشایار میتوانی از بچهها انتقام بگیری! تو درباره خصوصیات مثبت و منفیشان بگو.
خشایار: کیوان، نقطه قوت و ضعفش تقریبا شبیه است. اسمش را بیخیالی نمیگذارم. اسمش را میگذارم رؤیاپردازی. این رؤیاپردازی گاهی واقعا باعث میشود که خلاقیت زیادی به کار ما وارد شود و گاهی تم بیخیالی میگیرد و تبدیل به نقطه ضعف میشود. حمید هم، خیلی پسر خوبی است. پایه غیبت خوبی است! (میخندند) در زمینه غیبت، ما 3 نفر کاملا با خانمها مشترکیم. نقطه ضعفش هم این است که بعضیوقتها خیلی منفیباف میشود، یعنی نسبت به دنیا خیلی نگاه تلخی پیدا میکند.
کیوان: ولی یک وقتهایی هم با همین منفیبافی میزند توی خال!
خشایار: آره؛ نمیدانم چه حکمتی است که 80 درصد موارد، نگاه منفیاش هم جواب میدهد! جدیدا وقتی از چیزی منفی میگوید، من میترسم که مبادا درست دربیاید!
پس حمید پیشگوی خوبی است.
کیوان: پیشگوی منفی خوبی است!
خشایار: من هم فقط استرس میکشم!
دوستی ما یک برگر پخته است!
سنتان در جنس رابطهتان تغییر ایجاد نکرده؟
خشایار: طبیعتا سن و سال که بالاتر میرود، پختهتر میشوی و باالطبع آن، روابط و رفاقتهای هم پختهتر میشود. برگر هم همین است (میخندند). وقتی خوب پخته شود، خوشمزهتر است و بیشتر به دل مینشیند! دوستی ما هم مثل همین برگر است.
اینکه سنتان بالا رفته اذیتتان نمیکند؟
حمید: من یک سال دیگر 30 ساله میشوم ولی دوست ندارم 30 ساله بشوم.
خشایار: کیوان پیشنهاد داد که از 27 سالگی به بعد، شمعهای کیکمان را برعکس فوت کنیم و هر سال، یک شمع کم کنیم تا غصه سن و سال را نخوریم ولی خارج از شوخی به نظر من اوج سنی هر آدمی، بین 30 تا 40سال است. پس دلیلی برای اذیتشدن نمیبینم.
خودتان را در آینده چه شکلی میبینید؛ مثلا 80 سالگی؟
حمید: یک پیرمرد بامزه! ولی کیوان که هیچ فرقی نمیکند! همان کارهایی را میکند که الان هم میکند.
خشایار: 80 سالگی که کرمها از توی گوش من بیرون زدند! ولی بدم نمیآید ببینم چه ریختی میشوم!
کیوان: من نهایتا 5 سال دیگر را میبینم. به آیندهای به این دوری فکر نمیکنم ولی فکر نکنم خیلی تغییری کنم. روی هم رفته مثبتاندیشتر از این حرفها هستم.
حمید فروزنده
شیر ژیان!
حمید، متولد مرداد 63 است و رشته تحصیلیاش با رشته علی دایی یکی است؛ مهندسی متالوژی. حمید پسرخاله خشایار است و پدرش به دلیل نظامی بودن چندان موافق فعالیت او در حوزه موسیقی نبوده است.
خصوصیات: لبخند کمرنگی همیشه روی لبهایش است. از همه قدبلندتر است و البته خیلی هم پرحرف نیست. در اصل حرف نمیزند، نمیزند، اما وقتی چیزی میگوید، از خنده منفجر ميشوي! بچهها میگویند بعضی وقتها منفیباف میشود. با منفیبافی هم خوشتیپ است!
طالعبینی حمید: آيا كارهاي او به شدت آفتاب مرداد، داغ و پرحرارت است؟ بعضی مواقع بله و بهتر است عينك تيره آفتابي به چشمهايتان بزنيد تا بتوانيد از نور بيدريغش بهرهمند شويد. آيا او يكي از آن شيرهاي آقامنش و ساكت است؟ مراقب باشيد اين آقامنشي و سر به زيري دست و بالتان را بند نكند تا ببينيد چطور شروع به جرقه زدن ميكند! مرد متولد مرداد يك دوست بسيار خوش مشرب، يك مدافع، يك پشتيبان بسيار جدي و سر سخت و يك عاشق احساساتي است و آمادگی این را دارد که هر چند وقت یک بار، عاشق شود! مرد متولد مرداد يك شير ژيان و سركش، يك عاشق پاكباز، يك دوست واقعي و يك پدر نمونه است.
مجله زندگی ایده آل:
کیوان در آشپزخانه، حمید دنبال سیبزمینی
تقسیم کار در «برگرلند» به چه صورت است؟ یکی از شما 3 نفر، مدیر است و برای بقیه کار تعیین میکند یا کارها را متناسب با تواناییهایتان بین خودتان تقسیم کردهاید؟
خشایار: اول، خیلی چشماندازی از شرایط و ابعاد این کار نداشتیم. مثلا فکر میکردیم نهایتا به 5 نفر به عنوان پرسنل در این کار نیاز داریم. اما الان 33 نفر پرسنل داریم! یا مثلا ابتدا میخواستیم فقط دلیوری برگر داشته باشیم. بعد نظرمان عوض شد و جای کوچکی را برای نشستن مشتریها راه انداختیم. در طول زمان و با فرازونشیبهای مختلف، کار ما كمكم بزرگتر و کاملتر شد. به همین دلیل، مسئولیتهای ما هم از ابتدا تا حالا تغییراتی کرده است.
الان هر کدامتان در «برگرلند» چه مسئولیتی دارد؟ مثلا کیوان، تو چه کاری انجام میدهی؟
کیوان: مدیریت آشپزی و نظارت بر پختوپز آشپزها بر عهده من است. دستور پخت این برگرها هم مال من بوده است. در اصل برای کار آشپرخانه برنامهریزی و نظارت میکنم.
حمید، تو کارت در «برگرلند» چيست؟
حمید: بیشتر کار مدیریت داخلی بر عهدهام است و تهیه مواد اولیه. مثل گوشت، سیبزمینی، روغن و...
و خشایار چه میکند؟
خشایار: من بیشتر مدیریت مالی انجام ميدهم و سر پرسنل داد میزنم (میخندند)!
پس «پلیس بده» تویی؟
خشایار: آنقدرها هم بد نیستم. در اصل حضورمان در رستوران هم تقسیمبندی شده و هر کداممان بالاخره در زمانی هستیم تا نظارت داشته باشیم و از کیفیت غذا و مشتریمداری کم نشود.
این تقسیمبندی چه تفاوتی با تقسیمبندی وظایف در کار موزیکتان دارد؟
خشایار: کلا این 2 کار با هم فرق میکند اما میزان کارمان همانقدر مانده است. شباهتهایی هم وجود دارد. مثلا مدیریت مالی در کار موزیکمان هم بر عهده من بوده است. برای من خیلی فرقی نکرده. پول، پول است (میخندند)!
حمید: البته شرایط فرق دارد اما اینجا هم میزان مشارکتمان همان قدری است که قبلا بوده.
همه شکموییم!
کیوان تو که برگر را پختی و به دستور پخت رسیدی، خودت هم زیاد آشپزی میکنی؟
کیوان: خیلی نه؛ اما برگر زیاد درست میکنم. البته به آشپزی علاقه دارم و در این زمینه مطالعه هم زیاد میکنم.
دستپختت خوب است؟
کیوان: نمیدانم؛ برگرهایم خوشمزه است. در زمینههای دیگر خیلی مهارت ندارم.
بچهها کیوان راست میگوید که برگرهایش خوشمزه است؟
خشایار: صددرصد راست میگوید.
حمید: میتوانید خودتان امتحان کنید.
شکمویید؟
خشایار: خیالتان راحت. اینجا بچهها همه شکمو هستند. اصلا در این زمینه نگران نباشید!
کیوان: شما اصلا لحظهای فکر نکن که ما به غذا و برگر، نه بگوییم.
خشایار مرادی
رعد و برق!
حلقه واسط بین کیوان و حمید، خشایار است. میدانید چرا؟ چون خشایار با کیوان، پسرعمو هستند و حمید هم پسرخالهاش است. او فروردین 63 به دنیا آمده و از کیوان کوچکتر و از حمید، بزرگتر است. رشته تحصیلیاش، عمران است و گویا در همین زمینه هم فعالیتهایی دارد.
خصوصیات: بمب انرژی. شلوغ، شر و جدی. ما به او میگوییم «پلیس بد» ماجرا. اما خودش معتقد است آنقدرها هم بد نیست. مثل اینکه خوب بلد است مدیریت کند و پرسنلش از او حساب میبرند. خندههایش واقعا بانمک است.
طالعبینی خشایار: مردي است رك و راست، پرحرارت، عاشق پيشه، حادثهجو، حسود، پرتوقع و رياستطلب كه دوست دارد رهبر و فرمانده باشد. آيا روح اين مرد و باطن مخفي او را ميشناسيد؟ خیر؛ شناختن مردان متولد فروردین تقریبا غیرممکن است. منجمين، مرد متولد اين برج را با جملات جالبي توصيف كردهاند: رعد وبرق، مشعل پرنده و منبع نيروهاي صادق و رك و راست! شجاع و بااعتمادبهنفس است. هميشه جلوتر از ديگران ميتازد و حتي گاهي از امكانات خود نيز قدم فراتر ميگذارد. بعضي اوقات كاركردن با او ميتواند مشكل باشد اما بدون شك بسيار مفيد است. او هرگز به گذشته فكر نميكند، رفتار و قيافه ظاهرياش جوانتر از سنش به نظر ميرسد. او با اين دست و آن دست كردن و ذره ذره جلو رفتن به طور جدي مخالف است. اگر مجبور شود با عدهاي آدم منفيباف كار كند، به موجود ديوانهكنندهاي بيپروا، بدون انعطاف، خشن و يكدنده تبديل خواهد شد.
ماشین حمید را بدزدم؟!
به اینکه روزی رفاقت تمام شود، فکر میکنید؟
حمید: نه؛ چرا باید تمام بشود؟ بارها پیش آمده که با هم حرفمان هم شده اما چون دنبال حل کردن مسائل هستیم، دچار مشکل حاد و جدی نمیشویم.
خشایار: همهچیز در رابطه ما منطقی است. یعنی باید به شکل منطقی تمام شود و چنین منطقی اصلا معنی ندارد. دوستی وقتی به هم میخورد که تو احساساتی به دوستت نگاه کنی و از نظر احساسی از او دلخور شوی ولی وقتی نگاه منطقی داشته باشی، به هم خوردن رابطه، پیش نمیآید مگر با یک اتفاق منطقی. مثلا من ماشین حمید را بدزدم! خب طبیعی است که در چنین شرایطی، منطقا رابطه من و حمید پایان میپذیرد. آن هم اگر من توضیح منطقی برای چنین کاری نداشته باشم.
کیوان: به نظر من که اصلا تمامشدن این رفاقت بعید است. تحت هیچ شرایطی این اتفاق نمیافتد.
ما امیدواریم چون 3 نفریم!
چند سال است که همدیگر را میشناسید؟
خشایار: آشنایی ما از بدو تولد بوده است، یعنی از بدو تولد تا حالا با هم بودهایم.
و چند سال است که با هم مشارکت کاری میکنید؟
کیوان: الان بیشتر از 10 سال است که در عین آشنایی شخصی، با هم کار میکنیم.
شما 3 نفر، جوانهای خیلی امیدواری به نظر میرسيد. از کجا این همه امیدواری به زندگی را آوردهاید؟
حمید: ناامیدی چه سودی دارد؟ شما بگو چه سودی دارد، من سراغش میروم!
کیوان: تنها سودش، ضرر هنگفت است!
خشایار: حرفت را قبول دارم. بله؛ ما امیدواریم اما این را هم میدانیم که جوانهای امروز ممکن است خیلی نگاه امیدوارانهای به آیندهشان نداشته باشند. بیانصاف نباشیم. بخشی از نگاه امیدوارانه ما 3 نفر به دلیل این است که ما 3 نفریم! یعنی چه؟ یعنی وقتی مسئلهای پیش میآید، 3 نفر هستیم که با هم حلش میکنیم. بنابراین فشاری که مشکلات روی ما میآورد، یک سوم است اما همان مشکلات، اگر برای یک نفر باشد، طبیعتا میتواند از زندگی ناامیدش کند. وقتی در برد و باخت با دیگری شریک شوی، هم باخت، کمتر اذیتت میکند و هم برد، چند برابر به دلت مینشیند. به نظر من اگر کار گروهی بکنی، امیدواری بیشتری سراغت میآید.
حمید: ما از وقتی این برگرلند را باز کردهایم، با مخاطبانمان (حتی مخاطبهای موزیکمان) ارتباط رودررو پیدا کردهایم. در این ارتباطها میبینیم که وقتی ما را میبینند، لبخند روی لبشان میآید. این برای ما خیلی ارزش دارد. پس ما هم خودمان امیدواریم و هم دوست داریم این امید را به بقیه تزریق کنیم.
تا حالا عاشق شدی؟!
شما با کارتان خیلی حال میکنید و به قول خودتان احساسات خیلی در کارها و تصمیماتتان دخیل است. پس آدمهای دلی به نظر میآیید. با آدمهای دلی میشود درباره عشق حرف زد...(همه میخندند) نگاه شما به عشق چیه؟
کیوان: عشق به چی آخه؟ عشق به نظر من حالت دوست داشتن بیش از حد است که قابل کنترل نیست.
تا حالا دچارش شدی؟
کیوان: بله؛ تا حدودی این اتفاق برایم افتاد و عاشق شدم و نتوانستم کنترلش کنم.
خشایار: ما که عاشق شدیم، کنترلش هم کردیم! (میخندد)
حمید: بابا کیوان خالی میبنده...
کیوان: کی گفته؟ ای بابا... میگم، شدم. شدم دیگه! (میخندد)
خشایار: ما که آخرش نفهمیدیم چی شد و این کیوان چی میگه...
کیوان: حالا خارج از شوخی در محدودهای که نتوانی علاقهات را کنترل کنی، آن عشق است.
حمید: من هم تا حدودی نظر کیوان را دارم. اما در زندگی خودم تاکنون چیزی که مثلا در اطرافیانم به عنوان عاشقی میبینم، برای من پیش نیامده. شاید دوست داشتن را تجربه کرده باشم اما عشق را نه.
خشایار: به نظر من عشق به زندگی، خیلی خوب است اما به معنایی که در کتابها نوشته شده یعنی از آن عشق های افراطی، چندان هم چیز جالبی نیست. اصلا جالب نیست که احساسی از کنترل خارج شود یا حداقل برای من جالب نیست. آنچه در کتابهاست، که خیلی وقتها باعث از دست دادن طرف مقابلت میشود، به نظرم بیشتر توجیهی است به نام عشق. عشق واقعی نیست. من نمیتوانم اسم چیزی را که از کنترل خارج شده، عشق بگذارم. هر چیزی باید حد و حدود استاندارد خودش را داشته باشد. مثل برگر! نه نپختهاش خوب است و نه سوختهاش. باید در اندازه استاندارد پخته شود.
اتفاقات عجیب و غریب در رفاقتمان افتاده
میگویند با آشنا و رفیق، کار و معامله نکن چون یا کارتان خراب میشود یا رفاقتتان یا هر دو. اینکه با هم کار کردید، باعث نشده که رفاقتتان صدمه ببیند؟
خشایار: نه؛ نه تنها صدمهای ندیده که باعث شده رفاقتمان بیشتر هم بشود.
حمید: به هر حال کارکردن باعث میشود با ابعاد جدیدی از شخصیت همدیگر آشنا شویم و به این ترتیب احساسي نزدیکتر و رفاقتي صمیمانهتر بینتان شکل بگیرد.
یعنی اگر از هر کدامتان بپرسند، بهترین رفقایت چه کسانی هستند، 2 نفر دیگر را اسم میبرد؟
کیوان: بله؛ ممکن است هر کداممان ارتباطات دیگری هم داشته باشیم اما به هم خیلی نزدیکیم.
خشایار: ما خیلی اتفاقات عجیب و غریبی را با هم پشتسر گذاشتهایم. مسیری که خیلی رفقای دیگر با هم تجربه نکردهاند. همین رفاقت ما را آبدیده کرده است.
این میزان ارتباط و رفاقت، به خانوادههایتان هم کشیده شده؟
خشایار: نه؛ کاملا جداست. حتی پیش آمده که خانوادههایمان دوست داشتهاند تصمیماتی برای ما بگیرند و ما نپذیرفتهایم.
کیوان: دوستی ما و خانوادههایمان، 2 مقوله کاملا مجزاست.
از همدیگر خجالت نمیکشیم
شما 3 نفر سر قولتان به هم هستید؟
حمید: خیلی زیاد.
کیوان: کاملا.
چرا اینقدر به همدیگر اعتماد دارید؟ این اعتماد چطور بینتان شکل گرفته؟
خشایار: مبنای دوستی و رفاقت ما بر منطق استوار است. ما حرفهایمان را به هم رک میزنیم. با اینکه نسبت به هم احساسات زیادی داریم ولی جنس ارتباطمان با هم کاملا منطقی است و اصلا توی تعارف با هم نیستیم.
کیوان: ما خیلی رک با هم حرف میزنیم و اصلا هم از همدیگر خجالت نمیکشیم و بهمان بر هم نمیخورد.
حمید: این به معنای این نیست که خیلی روابط دیپلماتیکی با هم داریم و خیلی سفت و سختیم، نه؛ اما نمیگذاریم احساسات، روابطمان را خراب کند.
چند سال است این تعارفات با هم را کنار گذاشتهاید؟
کیوان: از بدو تولدمان (میخندیم).
خشایار: 5-4 سالی هست که دیگر واقعا هیچ تعارفی با هم نداریم.
پایه غیبت خوبی هستیم!
اگر هر کدامتان بخواهید از 2 نفر دیگر یک نکته مثبت و یک نکته منفی بگویید، چه میگویید؟
کیوان: در مورد حمید باید بگویم که در هر کار و مسئلهای میتوانم صددرصد روی او حساب کنم و این حس اعتماد و امنیتی که به من میدهد، خیلیخوب است. نکته منفیاش هم این است که پیاده میشود، در ماشین را نمیبندد! (میخندند) درباره خشایار هم میگویم که در همه کارها مدیر خیلی بینظیری است.
خشایار: داداش چاکرتم (میخندد)!
کیوان: نقطه ضعفش هم این است که مدیریت بخش مالی را دستش دادهایم، پولها را دیر میده!
حمید: نکته مثبت کیوان این است که خیلی مثبتاندیش است. نکته منفیاش هم این است که خیلی مثبتاندیش است! (میخندد) یعنی یک وقتهایی دیگر خیلی بیخیال میشود. این بیخیالی هم در بعضی مواقع آرامم میکند و هم گاهی روی اعصاب است! درباره خشایار باید بگویم که خیلی با هم هماهنگیم؛ خیلی. نکته منفیاش هم این است که خیلی زود جوش میآورد.
خشایار: البته تازگی نقطه جوشم را بالاتر بردهام تا دیرتر جوش بیاورم اما حمید راست میگوید.
من فکر میکنم خشایار خیلی هم جوشی نیست. شاید به دليل اینکه خیلی پرانرژی است، اینطور فکر میکنید؟
کیوان: خیلی، خیلی انرژی دارد.
حمید: به نظرم بیشتر هول است! (میخندد)
حالا خشایار میتوانی از بچهها انتقام بگیری! تو درباره خصوصیات مثبت و منفیشان بگو.
خشایار: کیوان، نقطه قوت و ضعفش تقریبا شبیه است. اسمش را بیخیالی نمیگذارم. اسمش را میگذارم رؤیاپردازی. این رؤیاپردازی گاهی واقعا باعث میشود که خلاقیت زیادی به کار ما وارد شود و گاهی تم بیخیالی میگیرد و تبدیل به نقطه ضعف میشود. حمید هم، خیلی پسر خوبی است. پایه غیبت خوبی است! (میخندند) در زمینه غیبت، ما 3 نفر کاملا با خانمها مشترکیم. نقطه ضعفش هم این است که بعضیوقتها خیلی منفیباف میشود، یعنی نسبت به دنیا خیلی نگاه تلخی پیدا میکند.
کیوان: ولی یک وقتهایی هم با همین منفیبافی میزند توی خال!
خشایار: آره؛ نمیدانم چه حکمتی است که 80 درصد موارد، نگاه منفیاش هم جواب میدهد! جدیدا وقتی از چیزی منفی میگوید، من میترسم که مبادا درست دربیاید!
پس حمید پیشگوی خوبی است.
کیوان: پیشگوی منفی خوبی است!
خشایار: من هم فقط استرس میکشم!
دوستی ما یک برگر پخته است!
سنتان در جنس رابطهتان تغییر ایجاد نکرده؟
خشایار: طبیعتا سن و سال که بالاتر میرود، پختهتر میشوی و باالطبع آن، روابط و رفاقتهای هم پختهتر میشود. برگر هم همین است (میخندند). وقتی خوب پخته شود، خوشمزهتر است و بیشتر به دل مینشیند! دوستی ما هم مثل همین برگر است.
اینکه سنتان بالا رفته اذیتتان نمیکند؟
حمید: من یک سال دیگر 30 ساله میشوم ولی دوست ندارم 30 ساله بشوم.
خشایار: کیوان پیشنهاد داد که از 27 سالگی به بعد، شمعهای کیکمان را برعکس فوت کنیم و هر سال، یک شمع کم کنیم تا غصه سن و سال را نخوریم ولی خارج از شوخی به نظر من اوج سنی هر آدمی، بین 30 تا 40سال است. پس دلیلی برای اذیتشدن نمیبینم.
خودتان را در آینده چه شکلی میبینید؛ مثلا 80 سالگی؟
حمید: یک پیرمرد بامزه! ولی کیوان که هیچ فرقی نمیکند! همان کارهایی را میکند که الان هم میکند.
خشایار: 80 سالگی که کرمها از توی گوش من بیرون زدند! ولی بدم نمیآید ببینم چه ریختی میشوم!
کیوان: من نهایتا 5 سال دیگر را میبینم. به آیندهای به این دوری فکر نمیکنم ولی فکر نکنم خیلی تغییری کنم. روی هم رفته مثبتاندیشتر از این حرفها هستم.
حمید فروزنده
شیر ژیان!
حمید، متولد مرداد 63 است و رشته تحصیلیاش با رشته علی دایی یکی است؛ مهندسی متالوژی. حمید پسرخاله خشایار است و پدرش به دلیل نظامی بودن چندان موافق فعالیت او در حوزه موسیقی نبوده است.
خصوصیات: لبخند کمرنگی همیشه روی لبهایش است. از همه قدبلندتر است و البته خیلی هم پرحرف نیست. در اصل حرف نمیزند، نمیزند، اما وقتی چیزی میگوید، از خنده منفجر ميشوي! بچهها میگویند بعضی وقتها منفیباف میشود. با منفیبافی هم خوشتیپ است!
طالعبینی حمید: آيا كارهاي او به شدت آفتاب مرداد، داغ و پرحرارت است؟ بعضی مواقع بله و بهتر است عينك تيره آفتابي به چشمهايتان بزنيد تا بتوانيد از نور بيدريغش بهرهمند شويد. آيا او يكي از آن شيرهاي آقامنش و ساكت است؟ مراقب باشيد اين آقامنشي و سر به زيري دست و بالتان را بند نكند تا ببينيد چطور شروع به جرقه زدن ميكند! مرد متولد مرداد يك دوست بسيار خوش مشرب، يك مدافع، يك پشتيبان بسيار جدي و سر سخت و يك عاشق احساساتي است و آمادگی این را دارد که هر چند وقت یک بار، عاشق شود! مرد متولد مرداد يك شير ژيان و سركش، يك عاشق پاكباز، يك دوست واقعي و يك پدر نمونه است.