Quantcast
Channel: انجمن تفریحی تک دختر - سرگرمی، تصاویر، عکس مذهبی، عکس های تک دختر، اس ام اس، اصن یه وضی، تفریحی، ترول، تصاویر جالب، کاریکاتور طنز، منطقه آزاد، شعر، داستان كوتاه، مطلب جدید، موبايلستان، نرم افزار، بازي های اندروید، طنز، بازی، معرفی بازی، دانلود بازی، کلیپ، مذهبی، نرم افزار، ورزشي، خاطرات خوشمزه، فرهنگی-هنری، معرفی نرم افزار، دانلود نرم افزار، بازی آنلاین، ♥♥تالار رسمی هواداران استقلال!♥♥، داستان، تاریخ ایران و جهان، حاشیه های سینما، مجله خبری، اقتصادی، اجتماعی، تکنولوژی، حوادث، ورزشی، سایر، اطلاعات عمومی، فیلم ها و سریال ها، سینما و تلویزیون، فال و طالع بینی، عکس بازیگران، بیوگرافی بازیگران، عاشقانه، عکس های عاشقانه، جملات عاشقانه، اس ام اس های عاشقانه، اشعار عاشقانه، بيوگرافي ورزشكاران، عكس ورزشكاران، صحنه هاي ورزشي، خانه داری و دکوراسیون، آموزش اشپزي، ترفند هاي خانه داري، مد و زيبايي، مدل لباس، مدل مو، شيك پوش بودن در عين با حجاب بودن، حیوانات خانگی، تصاویر طبیعت
Viewing all articles
Browse latest Browse all 13198

آن شب شب نحسی بود

$
0
0
با او تماس گرفت :پسر: چرا ؟ مگه من چی کار کردم
دختر در جوابش : تو ... نه عزیزم تو خیلی پاکی ... ولی  تو لیاقتت بیشتر از منه
پسر گفت : این حرفا چیه ؟ تو می دونی  من دوست دارم ... به خدا بدون تو می میرم
دختر گفت : این از اون دروغا بودا ... ولم کن ... ازت خسته شدم ... تو زیادی عاشقی
پسر : مگه بده آدم عاشق باشه ...؟
دختر : آره واسه من بده ... عشق دروغه
پسر : نه به خدا من عاشقتم
دختر : ولم کن حوصلتو ندارم
پسر آهی کشید و گفت نه تو رو خدا نمی خوام از دستت بدم
صدای قطع شدن مکالمه آمد...
پسر تازه به خانه رسیده بود وارد اتاقش شد و با دیدن عکس او در پشت زمینه ی کامپیوترش ، اشکش جاری شد
آهنگ مورد علاقه ی او را گذاشت تا پخش شود
به اواسط آهنگ رسیده بود که بغضش ترکید
بود و نبودم ... همه وجودم ... آروم جونم ... واست می خونم ... دل نگرونم اگه نباشی بدون چشمات مگه میتونم ؟
گرمی دستات ... برق اون نگاه ... یادم نمیره طعم بوسه هات ... کاشکی بدونی اگه نباشی  می شکنه قلبم بی تو و صدات
و می گریست ...
بدون شام خوردن به رختخواب رفت و با فکر او به خواب رفت
ساعت 3:12 بامداد بود ... از جا پرید ... خواب او را دیده بود
بلند شد و روی تختش نشست ... به بی معنی بودن زندگی بدون او پی برده بود
نمی خواست دیگر با هیچ کسی باشد پیامکی ارسال کرد :
 الان که این پیامک رو می خونی جسمم با تو غریبه شده ولی بدون روحم همیشه دوست داره ، دیدار به روز بیداری بدن ها ... دوستت دارم ... بای
به بیرون از اتاقش رفت ... داخل آشپز خانه شد
پنجره ی آشپز خانه به اندازه ی او بزرگ بود
داخل کوچه را نگاهی کرد
سکوت در کوچه ی ساختمانشان فریاد می کشید
پنجره را باز کرد
با باز شدن پنجره ، شب به داخل خانه نفوذ کرد
پاهایش را از پنجره بیرون گذاشتو بدنش هنوز لب پنجره بود و وداع کرد
صدایی سرد از کوچه آمد  ساعت 3:34 دقیقه بامداد بود جسمی به پایین افتاده بود...
نخواست مزاحم کسی بشود برای همین نیمه شب را انتخاب کرد
و روحش به آرامش ابدی رسید و جسمش نسیب خاک شد، همانطور که از خاک آمده بود
صبح مادرش قبل از اینکه به آشپز خانه برسد داخل اتاق پسر شد
پسر را نیافت
ولی گوشی او را در حال زنگ خوردن دید
تماس هایی پشت سر هم و بی وقفه از یک دختر
و ده ها پیام یکسان در گوشی دید که تازه از طرف دختر ارسال شده بودند:
 نه تورو خدا نه ... نمی خوام دیگه ازت جدا بشمفکر کن حرفای دیشبم فقط یه شوخی بود
تورو خدا ازم جدا نشو .... بخدا منم دوستت دارم
زمان ارسال پیام ساعت 3:35 دقیقه ی بامداد بود
مادر وارد آشپز خانه شد طبق عادت از پنجره به پایین نگاهی کرد.......

Viewing all articles
Browse latest Browse all 13198

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>