دارم به عشق کال خودم فکر می کنم
دلواپسم به حال خودم فکر می کنم
می بینم آرزوی پریدن توهم است
وقتی به زخم بال خودم فکر می کنم
تنها کدام شانه تکیه گاه توست؟
دائم به این سوال خودم فکر می کنم
طرح نگاه خیس تو از خاطرم گذشت
از بس به خشکسال خودم فکر می کنم
در من صدا شکسته و فریاد مرده است
اینک به بغض لال خودم فکر می کنم
سهم تمام شاعر ها سیب سرخ نیست
پس من به سیب کال خودم فکر می کنم
به رسم عادت دیرینه ای که من دارم
همیشه در غم عاشق شدن گرفتارم